کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوارایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گوارایی
/gavārāy(')i/
معنی
گوارا بودن؛ خوشگواری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
tastiness
-
جستوجوی دقیق
-
گوارایی
لغتنامه دهخدا
گوارایی . [ گ ُ ] (حامص ) خوشگواری و خوش آیندی و سرعت هضم . (ناظم الاطباء). عذوبت .
-
گوارایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) gavārāy(')i گوارا بودن؛ خوشگواری.
-
جستوجو در متن
-
salubrities
دیکشنری انگلیسی به فارسی
salubrities، گوارایی، سازگاری، سازواری
-
salubrity
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سالبت بودن، گوارایی، سازگاری، سازواری
-
عذوبت
واژگان مترادف و متضاد
۱. حلاوت، شیرینی ۲. گوارایی، خوشگواری
-
لذت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: لَذّة، جمعِ لَذّاة] le(a)zzat ۱. ادراک خوشی.۲. گوارایی.۳. خوشی
-
لذاذت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: لذاذة] [قدیمی] lazāzat ۱. خوشمزه شدن.۲. خوشمزگی؛ گوارایی.۳. به شادی گذراندن.
-
فرات
فرهنگ نامها
(تلفظ: forāt) (عربی) خوشترین آب ، آب شیرین ، آب بسیار گوارا ، آبی که از فرط گوارایی عطش را بشکند.
-
عذوبت
فرهنگ فارسی معین
(عُ بَ) [ ع . عذوبة ] 1 - (مص ل .) گوارا بودن . 2 - (اِمص .) گوارایی .
-
افتنی
لغتنامه دهخدا
افتنی . [ ] (اِخ )دریاچه ٔ کوچکی است در سمت مشرق سنجاق ازمید. و آب بسیار گوارایی دارد. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
دارةالمردمة
لغتنامه دهخدا
دارةالمردمة. [ رَ تُل ْ م َ دَ م َ ] (اِخ ) نام موضعی از آن بنی ربیعة است و در آن آب گوارایی است . (معجم البلدان ).
-
هنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: هنیء] [قدیمی] hani ۱. گوارا: ◻︎ مطَلب، گر توانگری خواهی / جز قناعت که دولتیست هنی (سعدی: ۹۸).۲. (قید) با گوارایی.
-
هفت افزار
لغتنامه دهخدا
هفت افزار. [ هََ اَ ] (اِ مرکب ) انواع دیگ افزار. آنچه برای خوشمزگی و گوارایی غذا بدان آمیزند : چونکه پختم به دور هفت هزاردیگ پختی چنین به هفت افزار.نظامی .
-
اشماط
لغتنامه دهخدا
اشماط. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شَمط. توابل . (منتهی الارب ) (المنجد). رجوع به شمط شود. ادویه ای که در گوارایی غذاها بکار می برند. (ناظم الاطباء).