کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گوا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گوا
/go(a)vā/
معنی
= گواه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گوا
لغتنامه دهخدا
گوا. [ گ َ ] (اِخ ) یکی از دهات هزارجریب مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو، متن انگلیسی ص 123). در ترجمه ٔ فارسی این کتاب (ص 165) بغلط به جای گوا، کوا آمده است .
-
گوا
لغتنامه دهخدا
گوا. [ گ ُ ] (ص ، اِ) مخفف گواه باشد، به عربی شاهد گویند. (برهان ). گواه . (جهانگیری ). بینه . (نصاب ) : بر این مهر و منشور یزدان گواست که ما بندگانیم و او پادشاست . فردوسی .کنون تخت ایران سزاوار توست بر این بر گوا بخت بیدار توست . فردوسی .از این راه...
-
گوا
لغتنامه دهخدا
گوا.[ گ ُ ] (اِخ ) مرکز ناحیه ای در هند که در ملبر (ملیبار) واقع شده و دارای 73000 تن جمعیت است . محصولاتش عبارت است از نارگیل ، مغز نارگیل و صید. این ناحیه دارای 3400 متر مربع مساحت و 638000 تن جمعیت است .
-
گوا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] go(a)vā = گواه
-
گوا
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (اِ.) مخفف گواه .
-
گوا
لهجه و گویش تهرانی
گواه
-
واژههای مشابه
-
گوا شدن
لغتنامه دهخدا
گوا شدن . [ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گواه گشتن . شاهد شدن . گواه گردیدن : این نوشکوفه زنده سراز باغ برزده بر ماز روز حشر و قیامت گوا شده ست . ناصرخسرو.بر حسرت شاخ گل در باغ گوا شدبیچارگی و زردی و گوژی و نوانیش . ناصرخسرو.ورجوع به گوا و گواه و گوایی و ...
-
گوا کردن
لغتنامه دهخدا
گوا کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شاهد گرفتن . به شهادت خواستن :بدو گفت کین دختر خوب چهربه من ده به من بر گوا کن سپهر. فردوسی .گوا کرد بر خود خدا و رسول که دیگر نگردم به گرد فضول .فردوسی .
-
گوا کردن
فرهنگ فارسی معین
(گُ. کَ دَ) (مص م .) شاهد گرفتن ، به شهادت خواستن .
-
بی گوا
لغتنامه دهخدا
بی گوا. [ گ ُ ] (ص مرکب ) مخفف بی گواه : که حق درست نگردد چو بی گوا باشد. ادیب صابر.و رجوع به گواه و بی گواه شود.
-
جستوجو در متن
-
Goa
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گوا
-
guv
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گوا
-
غوآ
لغتنامه دهخدا
غوآ. (اِخ ) تلفظ ترکی گوآ . رجوع به گوآ و قاموس الاعلام ترکی شود.