کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گه گیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گه رو
واژهنامه آزاد
حلق ، گلو ، دستگاه صوتی ....
-
گه مال کردن
لغتنامه دهخدا
گه مال کردن . [ گ ُه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به گه آلودن . || نیک نشستن . پاکیزه نکردن . پلیدی نیک نزدودن .
-
گه نیس کن
لغتنامه دهخدا
گه نیس کن . [ گ ِ ک َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مارز بخش کهنوج شهرستان جیرفت . واقع در 140هزارگزی جنوب کهنوج . سر راه مالرو کوه شهری به مارز. سکنه ٔ آن 20 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
سبیل مگسی/ گُه مگسی
لهجه و گویش تهرانی
سبیل کوچک باریک به اندازه ناخن انگشت کوچک
-
گه خوری،()اضافی
لهجه و گویش تهرانی
فضولی
-
گه مال، ()کردن
لهجه و گویش تهرانی
گندکاری
-
گُه مگسی،سبیل()
لهجه و گویش تهرانی
خال ریز و سیاه کم رنگ
-
شاش و گُه
فرهنگ گنجواژه
فضولات.
-
گه و بیگه
فرهنگ گنجواژه
در مواقع مختلف، گاهی، وقت و بی وقت.
-
گُه(و)گَند
فرهنگ گنجواژه
گند.
-
واژههای همآوا
-
گهگیر
لغتنامه دهخدا
گهگیر. [ گ َ ] (اِخ ) نام محلی در کنار راه قزوین و رشت میان قشلاق لُروَند و یا چنار که در 227هزارگزی تهران واقع است . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
گهگیر
لغتنامه دهخدا
گهگیر. [ گ َ ] (نف مرکب ) که گاهگاه گیرد، نه پیوسته و دایم . توسعاً مردی که گاه گاه درشت و سخت باشد. (یادداشت مؤلف ). || اسبی که تن به سواری ندهد و اگر بجهد بر آن سوار شوندهرچند مهمیزش کنند قدم برندارد و پا پس کشد. (آنندراج ) (بهار عجم ) (از غیاث ال...
-
جستوجو در متن
-
گاه گیر
لغتنامه دهخدا
گاه گیر. (ص مرکب ) گه گیر. توسن . حرون (اسب ). بی فرمان (اسب ). (زمخشری ). رجوع به گه گیر شود.
-
درس گیر
لغتنامه دهخدا
درس گیر. [ دَ ] (نف مرکب ) درس گیرنده . متعلم : گه از لوح ناخوانده عبرت پذیرگه از صحف پیشینگان درس گیر.نظامی .