کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گه سرتان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بوسه گه
لغتنامه دهخدا
بوسه گه . [ س َ / س ِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) بوسه گاه . بوسگاه : با چنان بوسه گه آنگاه زمین بوسه کنی بر وزیری که امام است و امامی که وزیر. سوزنی .بوسه گه آسمان نعل سمند تو بادنورده آفتاب بخت بلند توباد. خاقانی .ناقه ای کو پای بر یالش نهدبوسه گه هم پای و...
-
تکیه گه
لغتنامه دهخدا
تکیه گه . [ ت َ ی ِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف تکیه گاه . جای پشت دادن و تکیه کردن . محل تکیه . متکاء : صحراش باغ و زیر نهفتش دربر تختهاش تکیه گه حورا. ناصرخسرو.خواجه از باد تکیه گه کرده بالش از بالش پراکنده . خاقانی .بلکه تن عرش بالشی است مربعتکیه گه ...
-
تفرج گه
لغتنامه دهخدا
تفرج گه . [ ت َ ف َرْ رُ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف تفرج گاه . رجوع به تفرج گاه شود.
-
خنده گه
لغتنامه دهخدا
خنده گه . [ خ َ دَ / دِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) خنده گاه . جای خنده . لب و دهان : صبح چون خنده گه دوست شده ست آتش سرآتش سرد بعنبر مگر آمیخته اند.خاقانی .
-
حاجب گه
لغتنامه دهخدا
حاجب گه . [ ج ِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) جای حاجب : نه تنها سرائی است بل هشت و هفت در آنها بباید دو فرسنگ رفت فلک پیش ایوان او کوته است در آن هفت دهلیز حاجبگه است بهرجایگاهی از آن پرده ایست بهر پرده استاده حاجب دویست .(یوسف و زلیخا).
-
خیمه گه
لغتنامه دهخدا
خیمه گه . [ خ َ / خ ِ م َ / م ِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) خیمه گاه .
-
داوری گه
لغتنامه دهخدا
داوری گه . [ وَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف داوری گاه . دارالعدالة. محکمه . داورگاه داورگه : کسانی که در پرده محرم شدنددر آن داوری گه فراهم شدند.نظامی .
-
نهاله گه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) na(e)hālegah = نهالهگاه: ◻︎ به کوه برشد و اندر نهالهگه بنشست / فیلک پیش بزه کرده نیمچرخ به چنگ (فرخی: ۲۰۶).
-
هروانه گه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هروانگه، هروانه› [قدیمی] harvānegah ۱. بیمارستان.۲. تیمارستان.۳. [مجاز] جای شکنجه و عذاب: ◻︎ بفرمود کاین را به هروانهگه / برید و کنیدش همان جا تبه (فردوسی: لغتنامه: هروانهگه).
-
گُه خشکه
لهجه و گویش تهرانی
نجاست خشک شده
-
گه دونی
لهجه و گویش تهرانی
جای نامطلوب و بد
-
گُه لوله
لهجه و گویش تهرانی
سنده! توهین
-
گَه کِردن
لهجه و گویش بختیاری
ga: kerdan سرپیچى از رفتن (اسبها گاهى در ضمن حرکت ناگهان توقف مىکنند و پس از چند دقیقه دوباره به راه خود ادامه مىدهند).
-
گَه گَهاى
لهجه و گویش بختیاری
ga: ga:i 1. اسبى که در ضمن حرکت گاهگاه چند دقیقهاى توقف کند؛ 2. (کنایى) فردى که گهگاه دست از کار بکشد.
-
گُه میش
لهجه و گویش بختیاری
go-miš فضله موش.