کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گهگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گهگاه
دیکشنری
infrequent, infrequently, occasional, occasionally, periodically, rarely, seldom, sometimes
-
جستوجوی دقیق
-
گهگاه
دیکشنری فارسی به عربی
من حين لآخر
-
گهگاه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: gâhivaxdâ طاری: gâhovaxdi طامه ای: gâhgâhi طرقی: gahgâh کشه ای: gahgâh نطنزی: yagvaxdi/ gâhgâhi
-
واژههای همآوا
-
گه گاه
لغتنامه دهخدا
گه گاه . [ گ َه ْ ] (ق مرکب ) مخفف گاهگاه : مگر که غالیه میمالی اندر او گه گاه وگرنه از چه چنان تافته است و غالیه بار. فرخی .قرآن که مهین کلام دانند آن راگه گاه نه بردوام خوانند آن را. (منسوب به خیام ).مرا ز عشق تو آن بس بود بتا که بودنظاره گاه دو چش...
-
گه گاه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹گاهگاه› gahgāh گاهی؛ بعضیاوقات.
-
جستوجو در متن
-
queachy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گهگاه
-
chasmal
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گهگاه
-
cradletime
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گهگاه
-
throatily
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گهگاه
-
گاه گُدار(ی)
لهجه و گویش تهرانی
گهگاه
-
گاه و گدار
لهجه و گویش تهرانی
گهگاه
-
occasionally
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گاه و بیگاه، گهگاه، بعضی از اوقات
-
من حين لآخر
دیکشنری عربی به فارسی
گهگاه , گاه و بيگاه , بعضي از اوقات
-
occasioning
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گهگاه، باعی شدن، انگیختن، سبب شدن