کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گهواره پوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
bolster stiffener
تقویتکنندۀ گهواره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] قطعهای فولادی و جوشکاریشده که در تکیهگاههای کناری بین ورقهای جان گهواره قرار میگیرد و موجب تقویت صفحۀ پایینی گهواره و توزیع مناسب نیروهای تکیهگاهی میشود
-
bolster top cover plate
صفحۀ بالایی گهواره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] صفحهای فولادی در قسمت بالایی بدنۀ گهواره که بر روی صفحههای قائم جان گهواره نصب میشود
-
bolster bottom cover plate
صفحۀ پایینی گهواره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] صفحۀ فولادی زیرین بدنۀ گهواره که صفحههای قائم جان گهواره بر روی آن نصب میشود
-
گهواره جنبان/ جنبون
لهجه و گویش تهرانی
کسی که تمام اسرار کسی را میداند.
-
گهواره و نَنو
فرهنگ گنجواژه
مهد.
-
جستوجو در متن
-
شاونی
لغتنامه دهخدا
شاونی . [ وو ] (اِ) گهواره پوش را گویند یعنی چادری که بر روی گهواره ٔ اطفال پوشند و به عربی معوز خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
طورگ
لغتنامه دهخدا
طورگ . [ طُ وُ ] (اِخ ) نام میراسفهسالاری بود ازآن ِ ضحاک . اسدی گوید : شد آن لشکرگشن پیش طورگ رمان چون رمه ٔ میش در پیش گرگ . (لغت نامه ٔ اسدی ).این تعریف اشتباه است ، چه اسدی در گرشاسبنامه طورک را پسرشیداسب و نواده ٔ جم دانسته و بشرح زندگانی وی پرد...
-
کشتی
لغتنامه دهخدا
کشتی . [ ک َ / ک ِ ] (اِ) سفینه . (برهان ) . سفینه و زورق و جهاز و هر مرکبی خواه بزرگ و یا کوچک که بدان بحرپیمائی کنند و از رودخانه های بزرگ عبور نمایند. (ناظم الاطباء). فلک . جاریه . (ترجمان القرآن ) (دهار). مرکب . ناو. ناوه . (الجماهر). در آنندراج ...
-
کفش
لغتنامه دهخدا
کفش . [ ک َ ] (اِ) معروف است که پای افزار باشد و معرب آن کوث است . (برهان ). پاپوش و افصح کوش به «واو» است و معرب آن کوث است و در قدیم بزرگان کفش زرینه پوشیده اند وحکیم فردوسی مکرر با درفش قافیه کرده . عرب آن را معرب کرده قفش گویند. (از آنندراج ) (ان...
-
حاتم
لغتنامه دهخدا
حاتم . [ ت ِ ] (اِخ ) ابن عنوان البلخی ملقب به اصم . ابن الجوزی در کتاب صفوة الصفوه آورده است : در نام پدر او اختلاف است . حاتم بن عنوان و حاتم بن یوسف و حاتم بن عنوان بن یوسف گفته شده است . کنیه ٔ او ابوعبدالرحمن است و از موالی مثنی بن یحیی محاربی ب...
-
طاق کسری
لغتنامه دهخدا
طاق کسری . [ ق ِ ک ِ س را ] (اِخ ) مشهورترین بنائی که پادشاهان ساسانی ساخته اند. قصری است که ایرانیان طاق کسری یا ایوان کسری مینامند و هنوز ویرانه ٔ آن در محله ٔ اسپانبر موجب حیرت سیاحان است . ساختمان این بنا را در داستانها بخسرو اول نسبت داده اند به...