کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گهواره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گهواره
/gahvāre/
معنی
تختخوابی که کودک را روی آن میخوابانند و تکان میدهند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
گاهواره، مهاد، مهد، نانو، ننو،
دیکشنری
bassinet, cradle
-
جستوجوی دقیق
-
گهواره
لغتنامه دهخدا
گهواره . [ گ َهَْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) گوواره . گاهواره . گواره . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گاهواره . (صحاح الفرس ) (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا) (آنندراج ). مهد و بستری مر کودکان را که چون کودک را در آن گذارند به آسانی بتوان وی را حرکت داد و جنبانید...
-
گهواره
لغتنامه دهخدا
گهواره . [ گ َهَْ رَ / رِ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش گوران شهرستان شاه آباد. واقع در 48هزارگزی شمال باختری شاه آباد (از طریق راه فرعی اتومبیل رو گردنه ٔ پنج سواره 40 هزار گز از راه مالرو) و 26هزارگزی شمال خاوری کرند و 30هزارگزی جنوب باختری کوزران مرکز ...
-
bolster 2
گهواره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] بخش اصلی عرضی یک مجموعۀ بوژی که بارهای بدنۀ واگن را ازطریق سامانۀ تعلیق به قابهای جانبی منتقل میکند
-
گهواره
واژگان مترادف و متضاد
گاهواره، مهاد، مهد، نانو، ننو،
-
گهواره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gahvarak] ‹گاهواره، گاهوار› gahvāre تختخوابی که کودک را روی آن میخوابانند و تکان میدهند.
-
گهواره
فرهنگ فارسی معین
(گَ رِ) (اِمر.) نک گاهواره .
-
گهواره
دیکشنری فارسی به عربی
مهد
-
گهواره
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: na:nu طاری: na:ni طامه ای: nani طرقی: na:ni کشه ای: nani نطنزی: na:ni
-
واژههای مشابه
-
گویای گهواره
لغتنامه دهخدا
گویای گهواره . [ ی ِ گ َ رَ / رِ ] (اِخ ) کنایه از حضرت عیسی (ع ) است و گویای مهد هم میگویند. (برهان قاطع) (آنندراج ) .
-
گهواره ٔ دیو
لغتنامه دهخدا
گهواره ٔ دیو. [ گ َهَْ رَ / رِ ی ِ وْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام فنی از کشتی است که دو حریف یکدیگر را تکان میدهند تا یکی را بی خبر کرده بر زمین بنوازد. (بهار عجم ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ):همه رنگ و همه مکر و همه ریوست رقیب بی سخن صورت گهواره ٔ ...
-
گهواره پوش
لغتنامه دهخدا
گهواره پوش . [ گ َهَْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) پوششی که به شکل گهواره برند و دوزند و بر آن افکنند تا از تابش نور و روشنی بر طفل خفته در آن جلوگیری شود و کودک آسوده و در فضای نیمه تاریک به خواب رود و گاه این پوشش مانع سرما و وزش باد شود. (یادداشت مؤلف ).
-
گهواره جنبان
لغتنامه دهخدا
گهواره جنبان . [ گ َهَْ رَ / رِ جُم ْ ] (نف مرکب ) آنکه گهواره جنباند تا کودک خوشتر خسبد : ای در این گهواره ٔ وحشت چو طفلان پای بست غم ترا گهواره جنبان و حوادث دایگان .خاقانی .
-
گهواره جنبانی
لغتنامه دهخدا
گهواره جنبانی . [ گ َهَْ رَ / رِ جُم ْ ] (حامص مرکب ) عمل گهواره جنبان .
-
گهواره فروش
لغتنامه دهخدا
گهواره فروش . [ گ َهَْ رَ / رِ ف ُ ] (نف مرکب ) کسی که گهواره فروشد. مَهّاد.