کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گهزن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گهزن
/gahzan/
معنی
= گزن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گهزن
لغتنامه دهخدا
گهزن .[ گ َ زَ ] (اِ) یکی از افزار کفش دوزی است . (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ سروری ) (ناظم الاطباء) : گمان برم [ که ] به زراقی و به حیله گری ز کلک و گهزن و سنگ تراش و نشکرده تراش کرده بوی آرزوی زرد و هزاردرست و نیمه برون از قراضه و خرده .سوزنی .
-
گهزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gahzan = گزن
-
جستوجو در متن
-
جلدگری
لغتنامه دهخدا
جلدگری . [ج ِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل جلدگر. صحافی : گمان برم که به ورّاقی و به جلدگری ز کلک و گهزن و سنگ تراش و نشکرده .سوزنی .
-
نشکرده
لغتنامه دهخدا
نشکرده .[ ن ِ ک ِ دَ / دِ / ن ِ ک َ دَ / دِ ] (اِ) دست افزار کفشدوز و موزه دوز. (لغت فرس اسدی ص 507) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). شفره . (از منتهی الارب ). ذرب . (از منتهی الارب ). از میل . (تفلیسی ). ارمیک . محذی . آلت...