کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گهر آسمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خوش گهر
لغتنامه دهخدا
خوش گهر. [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ هََ ] (ص مرکب ) خوش گوهر. خوش ذات . خوش طبیعت .
-
پاک گهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پاکگوهر› [قدیمی، مجاز] pākgohar پاکیزهگهر؛ پاکنژاد؛ پاکزاده؛ نجیب؛ اصیل.
-
پاکیزه گهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] pākizegohar = پاکگهر
-
عالی گهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] 'āligohar دارای نژاد و نسب شریف؛ عالیگوهر؛ عالینژاد؛ پاکنژاد.
-
گَلِ گهر
لهجه و گویش بختیاری
gal-e gahar نام دریاچه مشهورى بر فراز اشتران کوه لرستان.
-
گهر تف دار
لغتنامه دهخدا
گهر تف دار. [ گ ُ هََ رِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مخفف گوهر تف دار. رجوع به همین کلمه شود.
-
گهر عقد فلک
لغتنامه دهخدا
گهر عقد فلک . [ گ ُ هََ رِ ع ِ دِ ف َ ل َ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ستاره های آسمانی است . (از فرهنگ رشیدی ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
-
لعل و گُهَر
فرهنگ گنجواژه
جواهر.
-
دُرّ و گهر
فرهنگ گنجواژه
جواهر.
-
دُرج و گهر
فرهنگ گنجواژه
خزینه جواهر، جواهر
-
جستوجو در متن
-
آسمان دره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ās[e]māndar[r]e کهکشان: ◻︎ به کوچهای که روی با کف گهرافشان / چو آسماندره سازی ز بس گهر باری (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۴۹).
-
گهرافشان
لغتنامه دهخدا
گهرافشان . [گ ُ هََ اَ ] (نف مرکب ) مخفف گوهرافشان : عاریت خواستمی گوهر اشک ز ابر دست گهرافشان اسد. خاقانی .قصری که عرش کنگره ٔ اوست آسمان از عقد انجمش گهرافشان تازه کرد. خاقانی .باد مبارک گهرافشان اوبر ملکی کاین گهر است آن او. نظامی .رجوع به گوهرافش...
-
نه
لغتنامه دهخدا
نه . [ ن ُه ْ ] (عدد، ص ، اِ) یکی از اعداد فرد که بلافاصله پس از هشت می آید، یعنی هشت بعلاوه ٔ یک . و به عربی تسعه گویند. (ناظم الاطباء) عدد اصلی بین هشت و ده . نماینده ٔ آن در ارقام هندسی 9 است و در حساب جمل حرف ط است . || کنایه از نه فلک و افلاک تس...
-
نیم راه
لغتنامه دهخدا
نیم راه .(اِ مرکب ) وسط راه . میان راه . بین راه : ز کاخ دلارای تا نیم راه گهر بود و دیبا و اسب و کلاه . فردوسی .از دو سندان چار دندان زحل در هم شکست جفته ای کزنیم راه آسمان افشانده اند. خاقانی .چنان رفت و آمد به آوردگاه که واماند از او وهم در نیم را...
-
زرین صدف
لغتنامه دهخدا
زرین صدف . [ زَرْ ری ص َ دَ ] (اِ مرکب ) چیزی به شکل صدف که از طلا ساخته باشند. (فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از آفتاب جهانتاب . (برهان ) (آنندراج ). آفتاب . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). کنایه از آفتاب و او را زرین کاسه و زرین کلاه نیز گویند. ...