کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گنگ
/gang/
معنی
مرد قویجثه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. صامت
۲. مبهم
۳. ابکم، اصم، الکن، بکم، بیزبان، لال ≠ گویا
دیکشنری
absent, ambiguous, bent, blank, dumb, equivocal, fuzzy, gang, inarticulate, inexpressive, mute, noncommittal, obscure, opaque, silent, speechless, vague
-
جستوجوی دقیق
-
گنگ
لغتنامه دهخدا
گنگ . [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان اشتهارد بخش کرج شهرستان قزوین که در 87 هزارگزی جنوب باختری کرج و 9 هزارگزی جنوب راه فرعی کرج به اشتهارد واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 230 تن است . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات ، حبوب و صیفی و ...
-
گنگ
لغتنامه دهخدا
گنگ . [ گ َ ] (اِ) اگزما. (یادداشت مؤلف ).
-
گنگ
لغتنامه دهخدا
گنگ . [ گ َ ] (اِخ ) شهری است خرم به ترکستان ، بهارخانه نیز گویندش از غایت خوشی . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). بهارخانه ای است و شهری است به ترکستان . (نسخه ای از لغتنامه ٔ اسدی ). نام شهری است که در شرق خطا واقع است ، گویند شب و روز همیشه درآنجا ی...
-
گنگ
لغتنامه دهخدا
گنگ . [ گ َ ] (اِخ ) نام شهر تاشکنت است که آنرا چاچ هم میگویند. (برهان ). ظ: کنت (با کاف تازی )مخفف «تاشکنت » = تاشکند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). شعوری گوید: این معنی از تاریخ ظفرنامه نقل شد.
-
گنگ
لغتنامه دهخدا
گنگ . [ گ َ ] (اِخ ) نام قبله ٔ پیشینیان است که بیت المقدس باشد. (برهان ). رجوع به گنگ دژهوخت شود.
-
گنگ
لغتنامه دهخدا
گنگ . [ گ َ ] (اِخ ) همان گنجه و گنزه است که محل آتشکده ٔ آذرگشسپ بوده . رجوع به گنجه و گنزه و گنزک و گندزک و شیز و مزدیسنا و... تألیف معین چ 1 ص 203 و 204 و 206 شود.
-
گنگ
لغتنامه دهخدا
گنگ . [ گ ُ ] (اِ) لوله ای که به جهت راه آب از سفال سازند ودر زیر زمین به هم وصل کنند. (برهان ). تِنْبوشه . کَوَل . موری : و تن آدمی گویی گنگی است میان این دو عالم و حاجزی میان این دو دریا. (معارف بهاء ولد چ فروزانفر چ اداره ٔ انطباعات وزارت فرهنگ ص ...
-
گنگ
لغتنامه دهخدا
گنگ . [ گ ُ ] (اِ) نامی است که در نیک شهر و ایرانشهر به پنج انگشت (گیاه ) دهند. رجوع به پنج انگشت شود.
-
گنگ
لغتنامه دهخدا
گنگ . [ گ ُ ] (ص ) لال . و به عربی ابکم خوانند یعنی شخصی که به ایما و اشاره حرف زند نه به زبان . (برهان ) (آنندراج ). اَخْرَس . (زمخشری ) (مهذب الاسماء). اَبْهَم . اعجم . عَجماء. مُستَعجِم . (منتهی الارب ). ابکم . (ترجمان القرآن ). بکیم . (نصاب ) : گ...
-
گنگ
لغتنامه دهخدا
گنگ . [ گ ُ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میمند بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد که در 45000 گزی شمال خاوری فیروزآباد نزدیک راه مالرو میمند به سیمکان واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 248 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن لبنیات ، پشم ، ...
-
گنگ
واژگان مترادف و متضاد
۱. صامت ۲. مبهم ۳. ابکم، اصم، الکن، بکم، بیزبان، لال ≠ گویا
-
گنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] gang مرد قویجثه.
-
گنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gang ۱. خمیده؛ کج.۲. دارای پشت خمیده؛ قوز.
-
گنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gang جزیره: ◻︎ همانگه سپاه اندر آمد به جنگ / سپه همچو دریا و دریا چو گنگ (عنصری: ۳۵۸).
-
گنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: gung] gong ۱. کسی که اصلاً نتواند حرف بزند؛ بیزبان.۲. [مجاز] مبهم؛ نامفهوم.