کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گنه کار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گنه دار
لغتنامه دهخدا
گنه دار. [ گ َ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد که در 48 هزارگزی باختر مهاباد و 9 هزارگزی خاورشوسه ٔ خانه به نقده واقع شده است . هوای آن معتدل مالاریایی و سکنه اش 126 تن است . آب آن از رودخانه ٔ آواچیر تأمین میشود. مح...
-
گنه دار
لغتنامه دهخدا
گنه دار. [ گ َ ن َ ] (اِخ )دهی است از دهستان منگور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد که در 48 هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 39500 گزی باختر شوسه ٔ مهاباد به سردشت واقع است . هوای آن معتدل سالم و سکنه ٔ آن 89 تن است . آب آن از رودخانه ٔ بادین آباد تأمین میشود...
-
گنه شوی
لغتنامه دهخدا
گنه شوی . [ گ ُ ن َه ْ ] (نف مرکب ) که گنه را از بین ببرد و بشوید : بود گناه من آنک با تو یگانه شدم نیست به از آب چشم هیچ گنه شوی تر.خاقانی .
-
گنه فرسا
لغتنامه دهخدا
گنه فرسا. [ گ ُ ن َه ْ ف َ ](نف مرکب ) که گناهان را بخشد. گناه بخش : خسروا پیرانه سرحافظ جوانی میکندبر امید عفو جان بخش گنه فرسای تو.حافظ.
-
گنه کرده
لغتنامه دهخدا
گنه کرده . [ گ ُ ن َه ْ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) گناه کرده . تقصیرکرده . مقصر. عاصی : مگر کآتش تیز پیدا کندگنه کرده را زود رسوا کند. فردوسی .ز گفت ِ گذشته پشیمان شدندگنه کردگان سوی درمان شدند. فردوسی .گنه کرده را پند پیش آورم چو دیگر کند بند پیش آو...
-
گنه گو
لغتنامه دهخدا
گنه گو. [ گ ِ ن ِ گ ُ] (اِخ ) هانری دُ (1609 - 1676 م .). مستوفی و وزیر دادگستری لوئی چهاردهم .
-
گنه گور
لغتنامه دهخدا
گنه گور. [ گ َ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چای باسار بخش پلدشت شهرستان ماکو که در 16500 گزی باختر پلدشت و 3500 گزی شمال شوسه ٔ پلدشت به ماکو واقع شده است . هوای آن مالاریایی و سکنه اش 34 تن است . آب آن از ساری سو تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل ...
-
گنه لو
لغتنامه دهخدا
گنه لو. [ گ ُ ن ِ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر که در 32 هزارگزی شمال مشکین شهر و 14 هزارگزی شوسه ٔ گرمی به اردبیل واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 30 تن است . آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و حبوب و شغل...
-
گنه داشتن
لغتنامه دهخدا
گنه داشتن . [ گ ُ ن َه ْ ت َ ] (مص مرکب ) گناهکار بودن : اگرچه نداری گنه نزد شاه چنان باش پیشش که مرد گناه .اسدی .
-
گنه زدن
لغتنامه دهخدا
گنه زدن . [ گ ُ ن َه ْ زَ دَ ] (مص مرکب ) گنه بر خود زدن ؛ گناه را بر گردن گرفتن . گناه را به خود گرفتن : در گنه او از ادب پنهانْش کردزآن گنه بر خود زدن او بر بخورد.مولوی
-
نیم گنه
لغتنامه دهخدا
نیم گنه . [ گ ُ ن َه ْ ] (اِ مرکب ) خطای اندک . قصور. (ناظم الاطباء). نیم گناه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
بی گنه
لغتنامه دهخدا
بی گنه . [ گ ُ ن َه ْ ] (ص مرکب ) مخفف بی گناه . که مرتکب گناه نشده است . بی جرم و بی تقصیر : ز بس غارت و جنگ و آویختن همان بی گنه خیره خون ریختن . فردوسی .برادر ز یک کالبد بود و پشت چنان پرخرد بی گنه را بکشت . فردوسی .نبوده مرا هیچ با تو عتیب مرا بی...
-
گِنَه بَسَّه
لهجه و گویش بختیاری
gena bassa کینه بسته، لج کرده.
-
پر گنه
واژهنامه آزاد
پرگنه یعنی مردم چند روستای همسایه .رویهم رفته برای اجتماع مردم یا میکروب ها می شود، بکار برود؛ مثلا معنی کلنی را می شود از آن برداشت کرد که لغتی برایش نداریم .کلنی استاف اوریوس می شود پرگنه استافیلوکوک طلایی .
-
گنه بو
واژهنامه آزاد
نام دیگر آن جنت بو می باشد (در اصل جنت بو صادق بوده است).