کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گنه بخشا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
نیم گنه
لغتنامه دهخدا
نیم گنه . [ گ ُ ن َه ْ ] (اِ مرکب ) خطای اندک . قصور. (ناظم الاطباء). نیم گناه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
بی گنه
لغتنامه دهخدا
بی گنه . [ گ ُ ن َه ْ ] (ص مرکب ) مخفف بی گناه . که مرتکب گناه نشده است . بی جرم و بی تقصیر : ز بس غارت و جنگ و آویختن همان بی گنه خیره خون ریختن . فردوسی .برادر ز یک کالبد بود و پشت چنان پرخرد بی گنه را بکشت . فردوسی .نبوده مرا هیچ با تو عتیب مرا بی...
-
گِنَه بَسَّه
لهجه و گویش بختیاری
gena bassa کینه بسته، لج کرده.
-
پر گنه
واژهنامه آزاد
پرگنه یعنی مردم چند روستای همسایه .رویهم رفته برای اجتماع مردم یا میکروب ها می شود، بکار برود؛ مثلا معنی کلنی را می شود از آن برداشت کرد که لغتی برایش نداریم .کلنی استاف اوریوس می شود پرگنه استافیلوکوک طلایی .
-
گنه بو
واژهنامه آزاد
نام دیگر آن جنت بو می باشد (در اصل جنت بو صادق بوده است).
-
گنه بو
واژهنامه آزاد
نوعی گیاه است که ازدانه وصمغ آن در درمان دستگاه گوارش استفاده میگردد.
-
گنه کار کردن
لغتنامه دهخدا
گنه کار کردن . [ گ ُ ن َه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گناهکار شمردن . گناه بر کسی بستن . گناهکار دانستن : گفتی نظر خطاست تو دل می بری رواست خود کرده جرم و خلق گنهکار میکنی .سعدی (بدایع).
-
جستوجو در متن
-
بخشا
لغتنامه دهخدا
بخشا. [ ب َ ] (نف ) بخشاینده و بخشش کننده . (فرهنگ رشیدی ). بخشش کننده . (آنندراج ). دهنده و عطاکننده و انعام دهنده ، مانند پادشاه مملکت بخشا. (ناظم الاطباء) : نسبت فضل از دل رخشان او گیرد سپهرنسخت جود از کف بخشای او گیرد سحاب . ادیب صابر.- جرم بخشا ...
-
عفواندوز
لغتنامه دهخدا
عفواندوز. [ ع َف ْوْ اَ ] (نف مرکب ) عفواندوزنده . ذخیره کننده ٔ عفو. که عفو بسیار کند : گنه بخشا و عفواندوز می باش به خوشخوئی چو روشن روز می باش .ناصرخسرو.
-
مسمط
لغتنامه دهخدا
مسمط. [ م ُ س َم ْ م َ ](ع ص ، اِ) حکمی که رد نشود. حکم روان : حکمک مسمطاً؛أی متمماً. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). أیضاً یقال : خذ حقک مسمطاً؛ أی سهلا مجوزاً نافذاً. (اقرب الموارد). || هو لک مسمطاً، أی هنیاً؛ آن برای تو گوارا باد...