کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گند زدودن
لغتنامه دهخدا
گند زدودن . [ گ َ زَ / زِ / زُ دو دَ ] (مص مرکب ) گندزدایی کردن . ضدعفونی کردن .
-
گند سگ
لغتنامه دهخدا
گند سگ . [ گ ُ دِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تفسیر خصی الکلب است و آن بیخی باشد، مانند خصیةالکلب و هر زوجی بر هم چسبیده یکی بزرگ و دیگری کوچک ، اگر مرد بزرگ آنرا بخورد و با زن جماع کند فرزندنرینه آرد و اگر زن کوچک آنرا خورد مادینه . خشک آن قطع شه...
-
گند شاپور
لغتنامه دهخدا
گند شاپور. [ گ ُ دِ ] (اِخ ) رجوع به گندیشاپور و جندیشاپور و جندیسابور شود.
-
گند زدایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (پزشکی) gandzo(e)dāy(')i از بین بردن و نابود کردن بوهای بد و میکروبها بهوسیلۀ مواد مخصوص؛ ضد عفونی.
-
گند زدوده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (پزشکی) gandzo(e)dude هرچیز ضدعفونیشده.
-
باد گند
لغتنامه دهخدا
باد گند. [ دِ گ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بادیست که در خصیه ٔ مردم پدید آید و بسبب آن خصیه بزرگ شود و درد کند و آنرابعربی فتق گویند. (برهان ). فتق . (ناظم الاطباء). بادی که در شکم و خصیه پیچد و خصیه ازو ورم کند. (سروری ). بادیست که در خصیه ٔ مردم ...
-
بی گند
دیکشنری فارسی به عربی
معقم
-
گند دهان
دیکشنری فارسی به عربی
نتن
-
گند درآوردن
لهجه و گویش تهرانی
رسوایی ببار آوردن
-
گند زدن
لهجه و گویش تهرانی
خراب کردن
-
گندُله
لهجه و گویش تهرانی
گرد،قلنبه،زیاد:محبتش گندله شده
-
گند و مند
لغتنامه دهخدا
گند و مند. [ گ َ دُ م َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) هر چیز خراب و فاسد و معیوب .- امثال :هر جا که گند و مند است ، مال من دردمند است . (امثال و حکم دهخدا ج 4 ص 1913).
-
گند زده کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اصب
-
گُه(و)گَند
فرهنگ گنجواژه
گند.
-
گند و عَفَن
فرهنگ گنجواژه
بوی بد،تعفن.