کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گندیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گندیده
/gandide/
معنی
۱. بدبو.
۲. چیزی که در جایی مانده و فاسد و بدبو شده باشد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. فاسد، له
۲. بدبو، عفن، متعفن
دیکشنری
fetid, flyblown, putrid, rancid, rotten, smelly, spoilage
-
جستوجوی دقیق
-
گندیده
لغتنامه دهخدا
گندیده . [ گ َ دی دَ / دِ ] (ن مف ) گنده . بدبو. متعفن . مسنون . فَرْغَند. بوناک . بویناک : دیگر روز روی او آماس کرد و آب گندیده از گوش و بینی او جاری شد. (قصص الانبیاء منسوب به محمد جویری ص 185).تشنه را دل نخواهد آب زلال نیم خوردِ دهان گندیده . سعدی...
-
گندیده
واژگان مترادف و متضاد
۱. فاسد، له ۲. بدبو، عفن، متعفن
-
گندیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گنده› gandide ۱. بدبو.۲. چیزی که در جایی مانده و فاسد و بدبو شده باشد.
-
گندیده
فرهنگ فارسی معین
(گَ دِ) (ص .) دارای بود یا مزة بد (بر اثر تخمیر شدن )، دارای گندیدگی .
-
گندیده
دیکشنری فارسی به عربی
ماء آسن , نتن
-
واژههای مشابه
-
septic
گَندیده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] ویژگی حاصل از تجزیۀ بیهوازی مواد آلی
-
گندیده شدن
لغتنامه دهخدا
گندیده شدن . [ گ َ دی دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گنده شدن . متعفن شدن .
-
گوشت گندیده
دیکشنری فارسی به عربی
ميتة
-
جستوجو در متن
-
پلغده
فرهنگ فارسی معین
(پَ لَ دَ) (ص .) گندیده ، تخم مرغ یا میوة گندیده .
-
غساق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] qas[s]āq ۱. سرد.۲. گندیده؛ بدبو؛ هرچیز گندیده و بدبو، مانند زرداب و چرک زخم.
-
پلغده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] palaqde ۱. گندیده.۲. تخممرغ یا میوه که درون آن فاسد و گندیده شده باشد.
-
آسن
فرهنگ واژههای سره
بدبو، گندیده
-
گنده لاش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gandelāš لاشۀ گندیده.