کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گندگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گندگی
/gandegi/
معنی
بدبویی؛ بوی بد دادن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
bigness, bulk
-
جستوجوی دقیق
-
گندگی
لغتنامه دهخدا
گندگی . [ گ َ دَ / دِ ] (حامص ) عفونت و بوی ناخوش . (آنندراج ). نَتْن . نَتانت . نُتونت . تعفن . بدبوئی . گندائی : و شهری که نامش آب گنده باشد صفت ناخوشی و گندگی هست . (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ تهران ص 122).بنده با افکندگی مشاطه ٔ جاه شه است سیر با آن...
-
گندگی
لغتنامه دهخدا
گندگی . [ گ ُ دَ / دِ ] (حامص ) (از: گنده + ی ) قطر. سطبرا. سطبری . ثِخَن . کلفتی . درشتی . زفتی . غِلَظ. غِلظه . غِلاظه : استغلاظ؛ ناخریدن جامه را به سبب درشتی و گندگی . (منتهی الارب ). || خشونت . ناهمواری . || در تداول عوام ، بزرگی . درشتی حجم : آد...
-
گندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] gandegi بدبویی؛ بوی بد دادن.
-
گندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عامیانه] gondegi ۱. گنده بودن.۲. درشتی.۳. ستبری.
-
واژههای مشابه
-
گُندگی
لهجه و گویش تهرانی
دستگاهی که چوب را صاف و ضخامت آنرا یکنواخت میکند
-
دل گندگی
لغتنامه دهخدا
دل گندگی . [ دِ گ ُ دَ / دِ ](حامص مرکب ) صفت دل گنده . دل گنده بودن . (یادداشت مرحوم دهخدا). دل فراخی . دل گشادی . رجوع به دل گنده شود.
-
شکم گندگی
دیکشنری فارسی به عربی
معي
-
واژههای همآوا
-
گُندگی
لهجه و گویش تهرانی
دستگاهی که چوب را صاف و ضخامت آنرا یکنواخت میکند
-
جستوجو در متن
-
bignesses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اعتیاد، بزرگی، گندگی، ستبری
-
bigness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نیرومند، بزرگی، گندگی، ستبری
-
ستبرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] setabrā ضخامت؛ ستبری؛ کلفتی؛ گندگی.
-
کلفتی
واژگان مترادف و متضاد
درشتی، ستبرا، ستبری، ضخامت، قطر، گندگی ≠ باریکی