کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گندنایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گندنایی
لغتنامه دهخدا
گندنایی . [ گ َ دَ ] (ص نسبی ) به رنگ گندنا و به شکل گندنا : از خون دشمن تو گر سرخ رو نباشدسرسبزیش مبادا شمشیر گندنایی .رفیعالدین لنبانی .
-
جستوجو در متن
-
گشنیزه
لغتنامه دهخدا
گشنیزه . [ گ ِ زَ / زِ ] (اِ) ابتدای غوره ٔ انگور که به کوچکی به دانه ٔ انگور ماند و های آن برای نسبت است : زآن حصرم کاصل پادشاهی است گشنیزه سپهر گندنایی است . خاقانی (از آنندراج ).رجوع به گشنیز شود.
-
دهن
لغتنامه دهخدا
دهن . [ دُ ] (ع اِ) روغن . ج ، دِهان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن جرجانی ص 49). روغن خواه از نباتات و خواه از حیوانات و حبوبات باشد. (غیاث ). این کلمه از عربی به یونانی رفته نه برعکس . (از نشوءاللغة صص 78 -...
-
گندنا
لغتنامه دهخدا
گندنا. [ گ َ دَ ] (اِ) معروف است وآن سبزیی باشد خوردنی . گویند چون خواهند روغن بلسان را بیازمایند گندنا را به آب چرب سازند و بر چراغ دارند، اگر افروخته شود خالص است و الا نه . اگر تخم گندنا را در سرکه ریزند ترشی آن را برطرف کند. (برهان ). سبزی معروف ...