کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گندم گون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گندم زار
لغتنامه دهخدا
گندم زار. [ گ َ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هندمینی بخش بدره ٔ شهرستان ایلام که در 100000 گزی خاور ایلام وکنار راه مالرو صیمره واقع شده است . هوای آن گرم و سکنه اش 50 تن است . آب آن از چشمه ٔ بهرام خانی تأمین می شود. محصول آن غلات ، حبوب و لبنیات ...
-
گندم شاد
لغتنامه دهخدا
گندم شاد. [ گ َ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرنو میان ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد که در 47 هزارگزی شمال طیبات و یکهزارگزی جنوب اتومبیل رو طیبات به شهرنو واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 722 تن است . آب آن از قنات تأمین می شود. محصو...
-
گندم فروش
لغتنامه دهخدا
گندم فروش . [ گ َدُ ف ُ ] (نف مرکب ) کسی که پیشه ٔ او فروختن گندم است . فومی . (ملخص اللغات حسن خطیب ). حنّاط : به بازار گندم فروشان درآی که این جوفروش است و گندم نمای . سعدی .که شبلی ز حانوت گندم فروش به ده برد انبان گندم به دوش .سعدی .
-
گندم کار
لغتنامه دهخدا
گندم کار. [ گ َ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میانکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد که در 36 هزارگزی جنوب اردل و متصل به راه عمومی شلیل به ویلان واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 398 تن است . آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراع...
-
گندم کار
لغتنامه دهخدا
گندم کار. [ گ َ دُ ] (نف مرکب ) آنکه پیشه ٔ او گندم کاری است . آنکه کشت گندم کند.
-
گندم کاری
لغتنامه دهخدا
گندم کاری . [ گ َ دُ ] (حامص مرکب ) کاشتن گندم . رجوع به گندم شود.
-
گندم کان
لغتنامه دهخدا
گندم کان . [ گ َ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش حومه ٔ شهرستان ایرانشهر که در 4000گزی جنوب ایرانشهر و 3000 گزی شوسه ٔ ایرانشهر به بمپور واقع شده است . هوای آن گرم مالاریایی و سکنه اش 1000 تن است . آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آن غلات ، خرما،...
-
گندم کوب
لغتنامه دهخدا
گندم کوب . [ گ َ دُ ] (اِ مرکب ) آلتی است که با آن گندم را می کوبند : چه نیمور و چه اشنان کوب بقال چه نیمور و چه گندم کوب هرّاس .سوزنی .
-
گندم مایه
لغتنامه دهخدا
گندم مایه . [ گ َ دُ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) کبیده بر وزن کلیچه یعنی آردی را گویند که گندم آن را بریان کرده باشند. (قراح فرهنگ صراح ).
-
گندم نان
لغتنامه دهخدا
گندم نان . [ گ َ دُ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز که در 17500 گزی خداآفرین و 18500 گزی شوسه ٔ اهر به کلیبر واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 60 تن است . آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و...
-
گندم نما
لغتنامه دهخدا
گندم نما. [ گ َ دُ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) ریاکار و دورو : چون جو و گندم شده خاک آزمای در غم تو ای جو گندم نمای . نظامی .رجوع به گندم نمایی و ترکیب «گندم نمای جوفروش » شود.- گندم نمای جوفروش ، گندم نما و جوفروش ، جوفروش گندم نما، جوفروش و گندم ن...
-
گندم نمایی
لغتنامه دهخدا
گندم نمایی . [ گ َ دُ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (حامص مرکب ) ریا. دورویی . ریاکاری : تو را بس باد از این گندم نمایی مرا زین دعوی سنگ آسیایی . نظامی .جوفروش است آن نگار سنگدل با من او گندم نمایی میکند. سعدی (طیبات ).رجوع به گندم نما شود.
-
گندم وا
لغتنامه دهخدا
گندم وا.[ گ َ دُ ] (اِ مرکب ) گندم با. رجوع به گندم با شود.
-
گندم واش
لغتنامه دهخدا
گندم واش . [ گ َ دُ ] (اِ مرکب ) در تدوال مردم لاهیجان ، گیاهی است صحرایی که گنده واش نیز نامیده می شود. (فرهنگ گیلکی منوچهر ستوده ).
-
einkorn, one-grained wheat
گندم تکدانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] گیاهی با نام علمی تریتیکوم مونوکوکوم (triticum monococum)، از تیرۀ گندمیان که در سنبلچۀ آن یک دانه وجود دارد