کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گندم چال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
Poales
گندمسانان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] راستهای پُرگونه از تکلپهایها با گلهای کوچکی که با برگههای متعدد احاطه شدهاند و گردهافشانی در آنها بهوسیلۀ باد انجام میشود
-
نیم گندم
لغتنامه دهخدا
نیم گندم . [ گ َ دُ ] (اِ مرکب ) نیم جو. رجوع به نیم جو شود.
-
گندم با
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گندموا› [قدیمی] gandombā آش گندم.
-
گندم خیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gandomxiz زمینی که از آن گندم فراوان بهدست آید.
-
گندم درو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) [قدیمی] gandomdero[w] هنگامی از سال که گندم را درو کنند.
-
گندم دیوانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) gandomdivāne = شیلم
-
گندم کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (کشاورزی) gandomkār کشاورزی که شغلش کاشتن گندم است.
-
wheat conditioning, wheat tempering
آمایش گندم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] خیس کردن گندم با آب و مرطوب نگه داشتن آن برای مدتی کوتاه، به قصد فراوری بهتر آرد
-
wheat white head
سفیدخوشگی گندم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] اختلالی که در آن تمام یا قسمتی از خوشۀ گندم براثر عوامل بیماریزا یا محیطی سفید میشود
-
wheat twist
پیچاک گندم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] بیماری ناشی از دیلوفوسپورا آلوپهکوری (Dilophospora alopecuri) که نشانۀ آن لکههای سیاه و پیچخوردگی برگ و ساقه و خوشه است
-
گندم زار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) زمینی که در آن گندم کاشته باشند.
-
گندم گون
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) سبزه ، کسی که رنگ پوستش سبزه باشد.
-
گندم نما
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نَ) (ص فا.) کنایه از: ریاکار، دورو.
-
جشیش گندم
لغتنامه دهخدا
جشیش گندم . [ ج َ ش ِ گ َ دُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بلغور. بربور. گندم نیم کوبیده .
-
دیوک گندم
لغتنامه دهخدا
دیوک گندم . [ وَ ک ِ گ َ دُ ] (اِ مرکب ) شپش گندم . قملة. (زمخشری ). شپشه .