کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گندم اسیابی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گندم اسیابی
دیکشنری فارسی به عربی
طحين
-
واژههای مشابه
-
گل گندم
لغتنامه دهخدا
گل گندم . [ گ ُ ل ِ گ َ دُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بیخ گیاهی است دوایی و چنان بنظر آید که پنج شش دانه ٔ گندم بهم چسبیده است . (برهان ) (آنندراج ). اسم فارسی جوز جندم . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). گوز گندم . (الفاظ الادویه ). گیاهی است که در نظر چنان نما...
-
گندم آباد
لغتنامه دهخدا
گندم آباد. [ گ َ دُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان شاهرود بخش شاهرود شهرستان هروآباد که در 335 هزارگزی جنوب خاوری هشجین و 410 هزارگزی شوسه ٔ هروآباد به میانه واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 330 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات...
-
گندم با
لغتنامه دهخدا
گندم با. [ گ َ دُ ] (اِ مرکب ) آش گندم را گویند که حلیم باشد. (برهان ) (آنندراج ). هریسه . (ناظم الاطباء) : شوربا چند خوری دست به گندم با زن که حلیم است برای دل و جان افکار.بسحاق اطعمه .
-
گندم بان
لغتنامه دهخدا
گندم بان . [ گ َ دُ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان که در 15000 گزی شمال خاوری گوزران و کنار باختری رودخانه ٔ مرک واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه اش 120 تن است . آب آن از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات دیم ، لبنیات و شغل اهالی زر...
-
گندم بان
لغتنامه دهخدا
گندم بان . [ گ َ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خاوه ٔ بخش دلفان شهرستان خرم آباد که در 12 هزارگزی جنوب خاوری نورآباد و 12 هزارگزی جنوب خاوری شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه واقع شده است . هوای آن سرد مالاریایی و سکنه اش 360 تن است . آب آن از رودخانه ٔ خا...
-
گندم چال
لغتنامه دهخدا
گندم چال . [گ َ دُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین که در 78 هزارگزی شمال ضیأآباد و 15 هزارگزی راه شوسه واقع است . هوای آن معتدل و سکنه اش 100 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات دیمی و لبنیات و شغل اهالی...
-
گندم خیز
لغتنامه دهخدا
گندم خیز. [ گ َ دُ ] (نف مرکب ) جایی که زمینش گندم دهد. زمینی که محصول گندم آن فراوان بود.
-
گندم درو
لغتنامه دهخدا
گندم درو. [ گ َ دُ دِ رَ / رُو ] (اِ مرکب ) وقتی از سال که گندم را درو کنند. خردادماه یا تیرماه : به موسم گندم درو، از آسمان باران آمد پانزده شبانه روز که حوضها لبالب شد. (تاریخ طبرستان ).
-
گندم دزدی
لغتنامه دهخدا
گندم دزدی . [ گ َ دُ دُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت که در 15000 گزی جنوب خاوری مسکون و 6000 گزی خاور شوسه ٔ بم به سبزواران واقع شده و24 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
گندم رنگ
لغتنامه دهخدا
گندم رنگ . [ گ َ دُ رَ ] (ص مرکب ) گندمگون و اسمر. || قهوه ای رنگ . (ناظم الاطباء).
-
گندم ریز
لغتنامه دهخدا
گندم ریز. [ گ َ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سمل بخش اهرم شهرستان بوشهر که در 36000گزی شمال باختری برازجان واقع شده است . هوای آن گرم مالاریایی و سکنه اش 249 تن است . آب آن از چاه تأمین می شود. محصول آن غلات ، تنباکو و شغل اهالی زراعت و راه آن فرعی...
-
گندم زار
لغتنامه دهخدا
گندم زار. [ گ َ دُ ] (اِ مرکب ) کشتزار گندم . زمینی که گندم در آن کشته باشند.
-
گندم زار
لغتنامه دهخدا
گندم زار. [ گ َ دُ ] (اِخ ) پنج فرسخ میانه ٔ شمال و مغرب دیر است [ از دهات بلوک دشتی فارس ]. (فارسنامه ٔ ناصری گفتار2 ص 212).