کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گندمگون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گندمگون
/gandomgun/
معنی
کسی که چهرهاش سفید نباشد و اندکی تیره و بهرنگ گندم باشد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اسمر، سبزه، سبزهرو
دیکشنری
brunet
-
جستوجوی دقیق
-
گندمگون
واژگان مترادف و متضاد
اسمر، سبزه، سبزهرو
-
گندمگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gandomgun کسی که چهرهاش سفید نباشد و اندکی تیره و بهرنگ گندم باشد.
-
گندمگون
واژهنامه آزاد
مانند گندم
-
واژههای مشابه
-
حسن گندمگون
لغتنامه دهخدا
حسن گندمگون . [ ح ُ ن ِ گ َ دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گندمین . رنگ گندمین . حسن سرخ که به سیاهی زند : گو بکش شمشیر بر من حسن گندمگون یارهرچه آید بر سر فرزند آدم بگذرد.واقف (از آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
گندم گون
لغتنامه دهخدا
گندم گون . [ گ َ دُ ] (ص مرکب ) آدم سبزه . ادْماء. اسمر. (ناظم الاطباء). اَملَج : دُحسُم ودحسمان و دُحسُمانی ؛ مردم گندم گون فربه گرداندام . رجل دَحمَس ؛ مرد گندم گون درشت فربه . رجل دُحامِس و دُحمُسان و دُحمُسانی ّ؛ مرد گندمگون درشت فربه . (منتهی ال...
-
گندم گون
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) سبزه ، کسی که رنگ پوستش سبزه باشد.
-
جستوجو در متن
-
سبزه
لهجه و گویش تهرانی
گندمگون.
-
اسمر
واژگان مترادف و متضاد
سبزه، گندمگون
-
سبزچهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سبزچهره› [قدیمی، مجاز] sabzčehr گندمگون؛ سبزه.
-
تلما
فرهنگ نامها
(تلفظ: telmā) (عربی) گندمگون .
-
موبور
واژگان مترادف و متضاد
بلوند ≠ موسیاه، گندمگون
-
سمرا
فرهنگ نامها
(تلفظ: samrā) (عربی) زن گندمگون .