کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گندله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گندله
/gondole/
معنی
هرچیز گرد مانند گلوله؛ گرد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
ball, conglomerate, nodal, node, roll, tuft
-
جستوجوی دقیق
-
گندله
لغتنامه دهخدا
گندله . [ گ ُ دُ ل َ / ل ِ ] (ص ) در تداول عوام ، گرد و مدور و گلوله شده .- دوستیش (دوستی کسی ) گندله شدن ؛ به مزاح ، محبت نمودن . اظهار محبت کردن .- گندله کردن ؛ گرد کردن . مدور کردن چنانکه خمیری را.
-
گندله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] gondole هرچیز گرد مانند گلوله؛ گرد.
-
گندله
فرهنگ فارسی معین
(گُ دُ لَ یا لِ) 1 - (ص .) گِرد، مانند گلوله . 2 - ریسمان گلوله شده .
-
واژههای مشابه
-
گُندِله
لهجه و گویش تهرانی
بهم چسبیده ،هر چیز بزرگ:محبتش ()شده=اظهار محبت مصنوعی
-
گندله مندله
لغتنامه دهخدا
گندله مندله . [ گ ُ دُ ل َ / ل ِ م ُ دُ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) در تداول عوام ، گرد و چاق . چاق و چله . گرد و غنبلی .
-
گره گندله
لغتنامه دهخدا
گره گندله . [ گ ِ رِه ْ گ ُ دُ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) خشن . || کثیرالعقد. پرگره .
-
سندله گندله
لغتنامه دهخدا
سندله گندله . [ س َ دَ ل َ / ل ِ گ ُ دَ ل َ /ل ِ ] (ص مرکب ) این لغت در یادداشتهای مؤلف بدون معنی آمده است و ظاهراً معنی ضخیم و کت و کلفت دارد.
-
گُندله و مُندله
فرهنگ گنجواژه
گرد و چاق.
-
واژههای همآوا
-
گُندِله
لهجه و گویش تهرانی
بهم چسبیده ،هر چیز بزرگ:محبتش ()شده=اظهار محبت مصنوعی
-
جستوجو در متن
-
glandule
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گندله
-
gundelet
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گندله
-
گندُله
لهجه و گویش تهرانی
گرد،قلنبه،زیاد:محبتش گندله شده