کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گندآب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
bilge water
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آب شیرین، گنداب کشتی، اب خن، چرند
-
hogwash
دیکشنری انگلیسی به فارسی
hogwash، چیز بی معنی، گنداب اشپزخانه، چیز بی معنی و بیمزه
-
پارگین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بارگین› [قدیمی] pārgin گودالی که آبهای کثیف و گندیده در آن جمع میشود؛ منجلاب؛ گندآب.
-
مرداب
واژگان مترادف و متضاد
۱. باطلاق، باتلاق، تالاب، گنداب، منجلاب ≠ چشمهسار ۲. کویر
-
sullages
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیلاب ها، گنداب، فاضل اب، پس اب، زباله، مواد اضافی فلزات مذاب
-
sewers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فاضلاب، گنداب، مجرای فاضل اب، اگو، بخیه زننده، گندابراه، خوانسالار
-
sullage
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیلاب، گنداب، فاضل اب، پس اب، زباله، مواد اضافی فلزات مذاب
-
sewages
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فاضلاب، گنداب، اگو، فاضل اب، پس اب، هرز اب
-
منجلاب
واژگان مترادف و متضاد
۱. باتلاق، لجنزار ۲. گرداب، ورده ۳. پارگین، گنداب، وحل ۴. دامگاه، دامگه ۵. گودال
-
bog
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خلیج، باتلاق، باطلاق، گنداب، لجن زار، سیاه اب، لرزیدن، در باتلاق فرو رفتن
-
sewer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فاضلاب، گنداب، مجرای فاضل اب، اگو، بخیه زننده، گندابراه، خوانسالار، مجرای فاضلاب ساختن
-
تولکی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تولگی› [قدیمی] tulaki ۱. خلاب؛ گنداب؛ لجنزار؛ زمین پرگلولای.۲. (کشاورزی) نشا کردن برنج.
-
bogs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بوته، باتلاق، باطلاق، گنداب، لجن زار، سیاه اب، لرزیدن، در باتلاق فرو رفتن
-
ده در
لغتنامه دهخدا
ده در. [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا بخش طالقان شهرستان تهران . واقع در 26هزارگزی خاور شهرک . آب آن از رودخانه ٔ گندآب تأمین می شود.سکنه ٔ آن 200 تن . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
فارقین
لغتنامه دهخدا
فارقین . [ رِ ] (اِ) ظاهراً معرب پارگین . (یادداشت بخط مؤلف ). جایی است که گندآب حمام ها و آشپزخانه ها از آن گذرد و به خارج شهر رود : ... و فارقین که گردبرگرد آن [ شهر قم ] بوده آل سعد آن را بینباشتند. (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 32). رجوع به پارگین شود.