کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گندآب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گنداب
لغتنامه دهخدا
گنداب . [گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان پسکوه بخش سوران شهرستان سراوان که در 51000گزی شمال باختر سوران و 5000گزی جنوب راه فرعی خاش به سوران واقع شده و دارای 40 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
گنداب
واژگان مترادف و متضاد
۱. باتلاق، باطلاق، ، مرداب ۲. فاضلاب
-
گنداب
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (اِمر.) آب گندیده و بدبوی .
-
گنداب
دیکشنری فارسی به عربی
بالوعة , مستنقع
-
گنداب رود
لغتنامه دهخدا
گنداب رود. [ گ َ ] (اِخ ) نام یکی از رودخانه های مازندران . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 24).
-
septic tank
مخزن گنداب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] مخزنی که فاضلاب به مدت طولانی در آن میماند و در شرایط بیهوازی تجزیه میشود
-
گنداب رو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gandābro[w] جایی که آبهای گندیده از آن عبور کند.
-
چشمه گنداب
لغتنامه دهخدا
چشمه گنداب . [ چ َ م َ گ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع شهر دولت آباد ملایر است که در سمت شمال شهر واقع شده است . ملکی است دیم کاری و مرتع خوبی دارد و تقریباً دو سال است که جناب حاجی میرزااحمد قلعه ای در آن بنا کرده و موسوم به محمودآب...
-
چشمه گنداب
لغتنامه دهخدا
چشمه گنداب . [ چ َ م َ گ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «ملکی است میان حد خاک اسدآباد و تویسرکان که به خوانین اسدآباد تعلق داردو چند سال است جزء تویسرکان مالیات میدهد. این ملک دیم کاری و بسیار مرغوب است لیکن حالا رعیت ندارد و چشمه ای در بالای آ...
-
واژههای همآوا
-
گنداب
لغتنامه دهخدا
گنداب . [ گ َ ] (اِ مرکب ) آب گندیده و بدبوی . (آنندراج ). آب ایستاده ٔ گندیده و بدبوی . (ناظم الاطباء). آبی که جل وزغ گرفته باشد. (شعوری ج 2 ص 292). آب راکد : بگشت آن همه مرغ و گنداب و نی ندید از ددان هیچ جز داغ پی . اسدی (گرشاسب نامه ).به دشت و گل ...
-
گنداب
لغتنامه دهخدا
گنداب . [ گ َ ] (اِخ ) (معروف به ابراهیم آباد). دهی است جزء دهستان رزقجان بخش نوبران شهرستان ساوه که در 6هزارگزی باختر نوبران و 3هزارگزی راه عمومی نوبران به همدان واقع شده است . هوای آن سردسیر و سکنه اش 74 تن است . دو رشته قنات دارد. محصول آن غلات ، ...
-
گنداب
لغتنامه دهخدا
گنداب . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش آبدانان شهرستان ایلام که در 24000گزی باختر آبدانان و 1000گزی باختر راه مالرو ایلام واقع شده است . هوای آن گرمسیر و سکنه اش 160 تن است . آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات ، روغن ، پشم و ذرت و شغل اهالی...
-
گنداب
لغتنامه دهخدا
گنداب . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاردولی بخش قروه ٔ شهرستان سنندج که در 36000گزی خاور قروه و 9000گزی شمال راه شوسه ٔ قروه به همدان واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه اش 925 تن است . آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات ، لبنیات و میوجات...
-
گنداب
لغتنامه دهخدا
گنداب . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دره صیدی بخش اشترینان شهرستان بروجرد که در 12هزارگزی خاور اشترینان ، کنار راه مالرو ده ترکان به اشترینان واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه اش 216 تن است . آب آن ازقنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی ز...
-
گنداب
لغتنامه دهخدا
گنداب . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دینور بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان که در 30000گزی الی 33000گزی شمال باختری صحنه و 9000گزی باختر راه شوسه ٔ کرمانشاه به سنقر واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه اش 350 تن است . آب آن از رودخانه ٔ محلی تأمین میش...