کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گنجیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گنجیده
/gonjide/
معنی
جاگرفته؛ جاشده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
inclusive, store
-
جستوجوی دقیق
-
گنجیده
لغتنامه دهخدا
گنجیده . [ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف )درآمده و داخل شده . در جای نهاده . (ناظم الاطباء). جای گرفته در چیزی . محاط شده . و رجوع به گنجیدن شود.
-
گنجیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gonjide جاگرفته؛ جاشده.
-
واژههای مشابه
-
inclusion body
جسم گنجیده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] هریک از فضاهای غیرطبیعی حاوی محصولات ویروسی که در طی عفونت ویروسی ایجاد میشود
-
جستوجو در متن
-
گنجیدگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) gonjidegi جاگرفتگی؛ حالت گنجیده.
-
مندرج
فرهنگ فارسی معین
(مُ دَ رِ) [ ع . ] (اِفا.)درج شده ، گنجیده - شده .
-
حاوی بودن
لغتنامه دهخدا
حاوی بودن . [ دَ ](مص مرکب ) مشتمل بودن . گنجیده بودن . در بر داشتن .
-
ناگنجیده
لغتنامه دهخدا
ناگنجیده . [ گ ُ دَ / دِ ](ن مف مرکب ) محاطناشده . جای ناگرفته . مقابل گنجیده .
-
Negri body
جسم نِگری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] اجسام گنجیدۀ گرد یا تخممرغیشکل که در میانیاخته و گاهی در پییاختههای آلوده به ویروس هاری افراد مبتلا، پس از مرگ آنها، دیده میشود
-
درج شدن
لغتنامه دهخدا
درج شدن . [ دَ ش ُدَ ] (مص مرکب ) شامل شدن . گنجیدن . (ناظم الاطباء). || گنجیده شدن و نوشته شدن مطلبی در کتاب یارساله و مانند آن . و رجوع به درج و درج کردن شود.
-
گنجا
لغتنامه دهخدا
گنجا. [ گ ُ ] (اِمص ، اِ) گنجایش . (جهانگیری ) (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). قابلیت و استعداد گنجیده شدن . و رجوع به شعوری ج 2 شود : ممکن که در حوالی بازارها نبودی گنجای هیچ سوزن از رسته های بیمر. شرف الدین شفروه .ندانست که نیامی گنجای دو تیغ ن...
-
چشمه ٔ سوزن
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ سوزن . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) چشم سوزن را گویند. (انجمن آرا). کنایه از سوراخ سوزن است . (آنندراج ). سَم ُ الخِیاط : این جهان با دل تو تنگ تر است از دل مور و چشمه ٔ سوزن . فرخی .تا پیل چو یک فریشم پیله اندر نشود ...
-
مضبوط
لغتنامه دهخدا
مضبوط. [ م َ ] (ع ص ) نیک نگاهداشته و حراست شده . و محفوظ. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) : آن اعمال و ولایت ها را چون شروان و شکی و دیگر اعمال به نان پاره بدیشان داد تا آن ثغر مضبوط ماند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 59).- مضبوطداش...
-
منحصر
لغتنامه دهخدا
منحصر. [ م ُ ح َ ص ِ ] (ع ص ) حصرکرده شده . (آنندراج ). احاطه شده و محصورشده و محبوس شده و محدودشده . (ناظم الاطباء) : زنهارتا گمان نبری که اسماء الهی در آنچه شنیده ای و به تو رسیده منحصر است . (مصباح الهدایة چ همایی ص 24). هر که واحد را در معرفت خود...