کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گنجنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گنجنده
/gonjande/
معنی
آنچه در جایی بگنجد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گنجنده
لغتنامه دهخدا
گنجنده . [ گ ُ ج َ دَ / دِ ] (نف ) آنچه که بگنجد. آنچه که در چیزی تواند گنجید. جای گیرنده : ماده چیزی است فراز هم آورده از چهارمایه ٔ با یکدیگر ناسازنده و ناگنجنده . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
گنجنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gonjande آنچه در جایی بگنجد.
-
جستوجو در متن
-
واسع
لغتنامه دهخدا
واسع. [ س ِ ] (ع ص ) فراخ . ضد ضیق . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مکان واسع، جایگاه فراخ و پهناور. ضد ضیق . (از اقرب الموارد). گنجنده . وسیع. (از تاج العروس ). || (اِخ ) نامی از نامهای باری تعالی به معنی بسیارعطا که عطایش می گنجد ه...
-
حال
لغتنامه دهخدا
حال . [ حال ل ] (ع ص ) نعت فاعلی از حلول . آنکه جای گیرد. آنکه حلول کند. گنجنده . مظروف . آنچه در محل جای گرفته . مقابل محل . || نازل . فرودآینده . (منتهی الارب ).ج ، حُلول ، حُلاّل ، حُلَّل . وقت برسیده . سررسیده . سرآمده . منقضی شده : دین حال ؛ وام...