کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گنجشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گنجشک
/gonješk/
معنی
پرندۀ کوچک خاکیرنگ وحلالگوشت از دستۀ سبکبالان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
چغوک، چوزه، عصفور، ملوچ، ملیج
دیکشنری
sparrow
-
جستوجوی دقیق
-
گنجشک
لغتنامه دهخدا
گنجشک . [ گ ُ ج ِ ] (اِ) پرنده ای باشد که عربان عصفور خوانند. (برهان ). بنجشک . چغوک . (آنندراج ). پرنده ای است از دسته سبکبالان با منقار مخروطی که جثه ای کوچک دارد و دانه خوار است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). وُنج . (فرهنگ اسدی ) (حاشیه ٔ فرهنگ ا...
-
گنجشک
واژگان مترادف و متضاد
چغوک، چوزه، عصفور، ملوچ، ملیج
-
گنجشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بنجشک، چغک، چغوک، چغو، چکوک، چکک، چوک، مرگو، ونج› (زیستشناسی) gonješk پرندۀ کوچک خاکیرنگ وحلالگوشت از دستۀ سبکبالان.
-
گنجشک
فرهنگ فارسی معین
(گُ جِ) (اِ.) پرنده ای است کوچک از راسته سبک بالان که خانوادة خاصی را به نام خانوادة گنجشکان به وجود می آورد، عصفور.
-
گنجشک
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: mârinǰe طاری: mârenǰi طامه ای: mârenǰi طرقی: merenǰin کشه ای: merenǰin نطنزی: mâronǰi
-
واژههای مشابه
-
گنجشک دل
لغتنامه دهخدا
گنجشک دل . [ گ ُ ج ِ دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مجازاً ترسو. بزدل . کم زهره . کم جرأت .
-
گنجشک روزی
لغتنامه دهخدا
گنجشک روزی . [ گ ُ ج ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) لب روزی . تنگ روزی . کردی خوردی . کم روزی .
-
گنجشک زبان
لغتنامه دهخدا
گنجشک زبان . [ گ ُ ج ِ زَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) در تداول عوام ، به معنی بنجشگ زوان است . رجوع به بنجشگ زوان و زبان گنجشک شود.
-
گنجشک زبانک
لغتنامه دهخدا
گنجشک زبانک . [ گ ُ ج ِ زَ ن َ ] (اِ مرکب ) رجوع به بنجشک زوان شود.
-
Passeriformes
گنجشکسانان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] پرندگانی کوچک که بالهای آنها در مقایسه با بدنشان بزرگ است
-
گنجشک روزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] gonješkruzi آنکه رزق و روزی اندک داشته باشد؛ تنگروزی.
-
گنجشک زبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بنجشکزوان› (زیستشناسی) gonješkzabān = زبانگنجشک
-
زبان گنجشک
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ جِ) (اِمر.) درختی است وحشی با برگ های دندانه دار و گل های قرمز مایل به قهوه ای . برگ های این درخت مسهل است .
-
گنجشک دل
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دِ) (ص مر.) ترسو، بزدل .