کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گنبد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گنبد
/gombad/
معنی
سقف یا ساختمان بیضیشکل که غالباً با آجر بر فراز معابد و مساجد و یا قبور و آرامگاهها میسازند.
〈 گنبد کبود (لاجوردی): [قدیمی، مجاز] آسمان.
〈 گنبد گل: [قدیمی، مجاز] غنچۀ گل.
〈 گنبد طارونی: [قدیمی، مجاز] آسمان: ◻︎ ای گردگرد گنبد طارونی / یکبارگی بدین عجبی چونی؟ (ناصرخسرو: ۳۸۱).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
قبه
دیکشنری
dome, shell
-
جستوجوی دقیق
-
گنبد
لغتنامه دهخدا
گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِ) پهلوی گومبت (گنبد، قبه ) در تهران و اراک (سلطان آباد) گنبذ، معرب آن «جنبذ» معجم البلدان در «جنبذ» و «جنبذه » اصلاً از آرامی و سریانی مأخوذ است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نوعی از عمارت باشد مدور که از خشت و گل و آجر پوشن...
-
گنبد
لغتنامه دهخدا
گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) درحدود یک فرسخی شمالی فراشبند است . (از دهات بلوک فراشبند فارس ). (از فارسنامه ٔ ناصری گفتار دوم ص 228).
-
گنبد
لغتنامه دهخدا
گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز که در 18هزارگزی شمال باختری سراسکند و 15هزارگزی راه شوسه ٔ میانه به تبریز واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 440 تن است . آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات ، ...
-
گنبد
لغتنامه دهخدا
گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان احمدآباد بخش تکاب شهرستان مراغه که در 24هزارگزی شمال خاوری تکاب و 18هزارگزی خاور راه ارابه رو احمدآباد به تکاب واقع شده است . هوای آن معتدل مالاریایی و سکنه اش 430 تن است . آب آن از چشمه سارها تأمین میشود...
-
گنبد
لغتنامه دهخدا
گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه که در 19000گزی شمال باختری قره آغاج و 5000گزی جنوب راه شوسه ٔ مراغه به میانه واقع شده است . هوای آن معتدل مالاریایی و سکنه اش 140 تن است . آب آن ازچشمه سار تأمین میشو...
-
گنبد
لغتنامه دهخدا
گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان که در 30000گزی جنوب خاوری همدان ، کنار راه شوسه ٔ همدان به ملایر واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه اش 1620 تن است . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات ، حبوب ، ...
-
گنبد
لغتنامه دهخدا
گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش صومای شهرستان ارومیه که در 9500گزی جنوب هشتیان واقع شده است . بهشتیان راه ارابه رو دارد. هوای آن سرد و سالم و سکنه اش 340 تن است . آب آن از رود بردوک تأمین می شود. محصول آن غلات ، توتون و شغل ا...
-
گنبد
لغتنامه دهخدا
گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ شهرستان ملایر که در 15000گزی باختر و 3000گزی جنوب راه شوسه ٔ ملایر به همدان واقع شده است . هوای آن معتدل مالاریایی و سکنه اش 430 تن است . آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات ، صیفی و انگور ...
-
گنبد
لغتنامه دهخدا
گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رهال بخش حومه ٔ شهرستان خوی که در 7500گزی جنوب باختری خوی و 5500گزی باختر راه شوسه ٔ خوی به شاهپور واقع شده است . هوای آن معتدل مالاریایی و سکنه اش 50 تن است .آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغ...
-
گنبد
لغتنامه دهخدا
گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کره سنی بخش شاهپور شهرستان خوی که در 20000گزی شمال باختری شاهپور، در مسیر راه ارابه رو چهارستون واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 130 تن است . آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و شغل اهالی زر...
-
گنبد
لغتنامه دهخدا
گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان میداود (سر گچ ) بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز که در 15هزارگزی جنوب خاوری راه اتومبیل رو باغ ملک به ایذه واقع شده است . هوای آن گرم مالاریایی و سکنه اش 120 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات...
-
گنبد
لغتنامه دهخدا
گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه که در 15500گزی شمال خاوری عجب شیر و 105000گزی شمال خاوری راه شوسه ٔ مراغه به دهخوارقان واقع شده است . هوای آن معتدل مالاریایی و سکنه اش 190 تن است . آب آن از چشمه سارها تا...
-
گنبد
لغتنامه دهخدا
گنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دیهی است در پنج فرسنگ و نیمی ششتمد و عامه آنرا اکنون گنبد گویند و اهل قلم جنبد نویسند. (تاریخ بیهق چ بهمنیار ص 344).
-
گنبد
واژگان مترادف و متضاد
قبه
-
گنبد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gumbat] ‹گنبده، جنبذ، شنب› gombad سقف یا ساختمان بیضیشکل که غالباً با آجر بر فراز معابد و مساجد و یا قبور و آرامگاهها میسازند.〈 گنبد کبود (لاجوردی): [قدیمی، مجاز] آسمان.〈 گنبد گل: [قدیمی، مجاز] غنچۀ گل.〈 گنبد طارونی: [...