کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گناه آمدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گناه آمدن
لغتنامه دهخدا
گناه آمدن . [ گ ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) (... از کسی ) سر زدن گناه . صادر شدن گناه : خداوند ار نیامد زو گناهی در این زندانش بند از بهر چه نهاد.ناصرخسرو.
-
واژههای مشابه
-
گناه بخشیدن
لغتنامه دهخدا
گناه بخشیدن . [ گ ُ ب َ دَ ] (مص مرکب ) عفو. درگذشتن از گناه کسی .
-
گناه داشتن
لغتنامه دهخدا
گناه داشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) مقصر بودن . جرم داشتن . مجرم بودن : به تو ار نظر حرام است بسی گناه دارم چه کنم نمی توانم که نظر نگاه دارم .سعدی (طیبات ).
-
گناه شستن
لغتنامه دهخدا
گناه شستن . [ گ ُ ش ُ ت َ ](مص مرکب ) از بین بردن گناه . پاک کردن آن . || بطور کنایه بمعنی بد کسی را گفتن . غیبت کردن .
-
گناه کردن
لغتنامه دهخدا
گناه کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مرتکب گناه شدن . جرم و عصیان کردن . اِقتراف . اِجترام . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). اِذناب . ارتکاب ؛ گناه و آنچه بدان ماند کردن . اتزار. (تاج المصادر بیهقی ). جُرم . (دهار). اجرام . تجرم ....
-
گناه ورزیدن
لغتنامه دهخدا
گناه ورزیدن . [ گ ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) گناه کردن . عَنَت . (منتهی الارب ). رجوع به گناه و گناه کردن شود.
-
گناه آمرز
لغتنامه دهخدا
گناه آمرز. [ گ ُ م ُ ] (نف مرکب ) آمرزنده ٔ گناهان . کنایه از خداوند تعالی : به نام پادشاه پادشاهان گناه آمرز مشتی عذرخواهان .نظامی .
-
گناه بخش
لغتنامه دهخدا
گناه بخش . [ گ ُ ب َ ] (نف مرکب ) بخشنده ٔ گناه . کسی که از گناه دیگری درمیگذرد. || کنایه از خداوند.
-
گناه بخشی
لغتنامه دهخدا
گناه بخشی . [ گ ُ ب َ ] (حامص مرکب ) در گذشت از گناه . عفو.
-
گناه شویی
لغتنامه دهخدا
گناه شویی . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) از بین بردن گناه . پاک کردن گناه : چون بحر کنم گناه شویی اما نه ز روی تلخ گویی .نظامی .
-
گناه فرسای
لغتنامه دهخدا
گناه فرسای . [ گ ُ ف َ ] (نف مرکب ) آنکه گناه را می فرساید و میزداید. گناه بخش . گناه بخشای . و رجوع به گنه فرسای شود.
-
نیم گناه
لغتنامه دهخدا
نیم گناه . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) نیم گنه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
گناه آلود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹گناهآلوده› gonāh[']ālud آلودهبهگناه؛ گناهکار.
-
گناه پوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گنهپوش› [قدیمی، مجاز] gonāhpuš آنکه گناه دیگران را نادیده بگیرد.