کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گم کرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گم درق
لغتنامه دهخدا
گم درق . [ گ ُ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آجرلو از بخش مرکزی شهرستان مراغه که در 46هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 14هزارگزی خاور راه شوسه ٔ صائین دژ به میاندوآب واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 10 تن است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول ...
-
گم زده
لغتنامه دهخدا
گم زده . [ گ ُ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) گمراه . (آنندراج ) (غیاث ). || منافق . گنه کار. (شمس اللغات ).
-
گم زن
لغتنامه دهخدا
گم زن . [ گ ُ زَ ] (نف مرکب ) معدوم و خراب کننده . || تارک . (غیاث ) (آنندراج ).
-
گم سمک
لغتنامه دهخدا
گم سمک .[ گ ُ س َ م َ ] (اِ مرکب ) دارکوب . (یادداشت مؤلف ).
-
گم سوزک
لغتنامه دهخدا
گم سوزک . [ گ ُ زَ ] (اِ مرکب ) حرقةالبول . سوزاک . (یادداشت مؤلف ). در تداول مردم اصفهان ، گم سوزه گفته می شود. و رجوع به حرقةالبول شود.
-
گم گشتگی
لغتنامه دهخدا
گم گشتگی . [ گ ُ گ َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) ضلال . گمراهی . گمرهی . گمشدگی .
-
گم گشته
لغتنامه دهخدا
گم گشته . [ گ ُ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) گمشده . از دست رفته . فقید. مفقود. ضال . ضاله . ضایع : همچو گم گشتگان همی گشتنداندر آن دشت عاجز و مضطر. فرخی .پژوهش کنان چاره جستند بازنیامد به کف عمر گم گشته باز. نظامی .مرغ و ماهی در پناه عدل تست کیست آن...
-
گم گوت
لغتنامه دهخدا
گم گوت . [ گ ُ ] (فرانسوی ، اِ) از جمله داروهایی است که بیشینه ٔ یک خوراک آنها از ده سانتیگرم تا یک گرم است . (کارآموزی داروسازی تألیف جنیدی ص 247). رجوع به گم رزین شود.
-
گم شده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gomšode ۱. مفقود؛ ناپدیدشده.۲. [مجاز] بهبیراههافتاده: ◻︎ راستی موجب رضای خداست/ کس ندیدم که گم شد از ره راست (سعدی: ۷۰).
-
گم گشتگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) gomgaštegi ۱. گمشدگی.۲. گمراهی.
-
گم گشته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gomgašte گمشده؛ ناپدیدشده.
-
گم نشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gomnešān آنکه نامونشانی از او نباشد.
-
پی گم
فرهنگ فارسی معین
( ~. گُ) (ص مر.) گم و ناپیدا، ناپدید، مفقودالاثر.
-
گم شده
فرهنگ فارسی معین
(گُ. شُ دِ) (ص .) واقع در جایی نامعلوم یا فراموش شده .
-
گم گشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ تَ) (مص م .) گم شدن ، گم گردیدن .