کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گمیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گمیز
/gomiz/
معنی
شاش؛ پیشاب؛ بول؛ ادرار.
〈 گمیز کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] = شاشیدن
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ادرار، بول، پیشاب، شاش ≠ غایط
دیکشنری
piss, urine
-
جستوجوی دقیق
-
گمیز
لغتنامه دهخدا
گمیز. [ گ ُ / گ َ ] (اِ) پهلوی گومچ (رجوع به گمیختن شود). در فارسی «گمیز» با کاف ضبط کرده اند و اصح با گاف است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بول . شاش . شاشه . پیشاب . غائط بود (؟) و گروهی بول و شاشه را هم به همین نام خوانند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ...
-
گمیز
واژگان مترادف و متضاد
ادرار، بول، پیشاب، شاش ≠ غایط
-
گمیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gamēč] ‹کمیز، گمیخ، چمیز، چامین، چمین› [قدیمی] gomiz شاش؛ پیشاب؛ بول؛ ادرار.〈 گمیز کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] = شاشیدن
-
گمیز
فرهنگ فارسی معین
(گُ یا گَ) [ په . ] (اِ.) ادرار، شاش .
-
واژههای مشابه
-
گمیز کردن
لغتنامه دهخدا
گمیز کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گمیزیدن . گمیختن . شاشیدن : با چنین دل چه جای باران است کابر بر تو گمیز هم نکند.سنایی غزنوی (از حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ).
-
جستوجو در متن
-
کمیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] komiz = گمیز
-
چامیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چمیز› [قدیمی] čāmiz = گمیز
-
شاش
واژگان مترادف و متضاد
ادرار، بول، پیشاب، گمیز
-
بول
واژگان مترادف و متضاد
ادرار، پیشاب، شاش، گمیز، نجاست ≠ غایط
-
کمیز
فرهنگ فارسی معین
(کُ مِ) (اِ.) ادرار، شاش . گمیز هم گفته می شود.
-
شاشه
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (اِ.) 1 - شاش ، بول ، گمیز. 2 - ترشح .
-
گمیزندگی
لغتنامه دهخدا
گمیزندگی . [ گ ُ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) عمل گمیزنده . عمل شاش و گمیز کننده . گمیزنده بودن .
-
گمیزنده
لغتنامه دهخدا
گمیزنده . [ گ ُ زَ دَ / دِ ] (نف ) کسی که گمیز میکند. شاش کننده . بول کننده .