کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گل بر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گل اشرفی
لغتنامه دهخدا
گل اشرفی . [ گ ُ ل ِ اَ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یک قسم گل طلایی رنگ . (ناظم الاطباء).
-
گل اطلسی
لغتنامه دهخدا
گل اطلسی . [ گ ُ ل ِ اَ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گل های آن بشکل شیپور است و عطری ملایم دارد که هنگام شب بیشتر محسوس است . (گیاه شناسی گل گلاب ص 240).
-
گل انداختن
لغتنامه دهخدا
گل انداختن . [ گ ُ اَ ت َ ] (مص مرکب ) گُل انداختن ِ صورت و روی ؛ سرخ شدن روی از نشاط جوانی و شادابی یا در حالت تب یا خجلت . پیدا شدن سرخی در روی در اثر تب و یا حرارت بیرونی یا خجلت . سرخ شدن گونه به طبع بعلت شرم یا بیماری . و رجوع به گل افکندن شود. ...
-
گل انگیختن
لغتنامه دهخدا
گل انگیختن . [ گ ُ اَ ت َ ] (مص مرکب ) ایجاد کردن گل . (آنندراج ).
-
گل اورنگ
لغتنامه دهخدا
گل اورنگ . [ گ ُ ل ِ اَ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام یک قسم گل . (ناظم الاطباء).
-
گل بابونه
لغتنامه دهخدا
گل بابونه . [ گ ُ ل ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی است بیرونش سفید و اندرونش زرد میباشد و به عربی حب البقر و احداق المرض خوانند. (آنندراج ). و این گل دارای اقسامی است . و رجوع به بابونج و بابونه شود.
-
گل بادام
لغتنامه دهخدا
گل بادام . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه ٔ شهرستان قوچان واقع در 38هزارگزی شمال باختری قوچان و 3هزارگزی شمال راه شوسه ٔ عمومی قوچان به شیروان . هوای آن معتدل و دارای 5 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات است . شغل ا...
-
گل باقلی
لغتنامه دهخدا
گل باقلی . [ گ ُ ل ِ ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی است با خالهای سپید و بنفش و درشت که از باقلی حاصل آید و رنگهای مشابه را بدان تشبیه کنند.
-
گل بحری
لغتنامه دهخدا
گل بحری . [ گ ُ ل ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از گل سرخ مثل شنجرف و ظاهراً از دریا آرند. (آنندراج ) : دور از تو بس که زمزمه سنج مصیبتم از موج گریه شد گل بحری غبار ما.شفیع اثر (از آنندراج ).
-
گل بدنامی
لغتنامه دهخدا
گل بدنامی . [ گ ُ ل ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آتشک که مرضی است مشهور. (آنندراج ) : از اطوار ناملایم جمعی از این طبقه گل بدنامی شکفته و صیت شهرت آن طایفه ٔ پاکدامنان را به لوث تهمت آلوده ساخته .(میرزا صادق دستغیب در بیان زنان متعه در ایران ).
-
گل برافشاندن
لغتنامه دهخدا
گل برافشاندن . [ گ ُ ب َ اَ دَ] (مص مرکب ) گلریزان کردن . گل پاشاندن : بیا تا گل برافشانیم و می درساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم . حافظ.رجوع به گل افشاندن شود.
-
گل براندودن
لغتنامه دهخدا
گل براندودن . [ گ ِ ب َ اَ دَ ] (مص مرکب ) بستن به گل . مسدود کردن با گل . || استوار کردن چنانکه خبری از آن نتواند درشدن : در خلق را گل براندوده ام در این در بدین دولت آسوده ام .نظامی .
-
گل برز
لغتنامه دهخدا
گل برز. [ گ ِ ل ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از گل فخاری طبی است و آنرا در مورد ضیق نفس به کار میبرند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
گل بطانه
لغتنامه دهخدا
گل بطانه . [ گ ِ ل ِ ب َ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گل قزوین است . رجوع به همین مدخل شود.
-
گل بنفشه
لغتنامه دهخدا
گل بنفشه . [ گ ُ ل ِ ب َ ن َ ش َ / ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گیاهی است بهاری که دارای گلهای کبود و معطر است . (ناظم الاطباء) (بهار عجم ). رجوع به بنفشه شود.