کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گل افشان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گل افشان
/gol[']afšān/
معنی
۱. افشانندۀ گل.
۲. (اسم مصدر) گل پاشیدن؛ گل افشاندن.
۳. (اسم) (پزشکی) بیماری سرخک یا مخملک.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گل افشان
لغتنامه دهخدا
گل افشان . [ گ ُ اَ ] (اِ مرکب ) در تداول مردم خراسان ، مخملک یا سرخک یا آبله مرغان را گویند.
-
گل افشان
لغتنامه دهخدا
گل افشان . [ گ ُ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیشه سر بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع در 8هزارگزی شمال خاوری شاهی . منطقه ای است کوهستانی و جنگلی . هوای آن معتدل ومرطوب و دارای 700 تن سکنه است . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ درکا و محصول آن برنج ، نیشکر، اب...
-
گل افشان
لغتنامه دهخدا
گل افشان . [ گ ُ اَ ] (نف مرکب ) افشاننده ٔ گل . گل ریزنده . گل بسیار پراکنده کننده . پراکنده کننده ٔ گل و شکوفه : چنان بد که در پارس یک روز تخت نهادند زیر گل افشان درخت . فردوسی .پرستنده را گفت قیصر که تخت بیارای زیر گل افشان درخت . فردوسی .بفرمان ب...
-
گل افشان
لغتنامه دهخدا
گل افشان . [ گ ُاَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ساری رودپی بخش مرکزی شهرستان ساری ، واقع در 9000 گزی باختر شهر ساری . هوای آن معتدل و دارای 30 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ تجن و محصول آن برنج ، غلات ، پنبه و سبزیجات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهن...
-
گل افشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گلفشان، گلافشاننده› [قدیمی] gol[']afšān ۱. افشانندۀ گل.۲. (اسم مصدر) گل پاشیدن؛ گل افشاندن.۳. (اسم) (پزشکی) بیماری سرخک یا مخملک.
-
گل افشان
فرهنگ فارسی معین
(گُ. اَ) = گل افشاننده : 1 - (ص فا.) افشانندة گل ، گل ریز. 2 - (حامص .) گل افشاندن خاصه در ایام جشن (مانند نوروز). 3 - (اِمر.) نوعی آتشبازی . 4 - مخملک ، سرخک و آبله مرغان .
-
واژههای مشابه
-
گَلْ
لهجه و گویش گنابادی
gal در گویش گنابادی یعنی ورز دادن گِلْ با پا ، چرخاندن ، دور دادن
-
گَلَ
لهجه و گویش گنابادی
gala در گویش گنابادی یعنی دهان
-
گَل
لهجه و گویش بختیاری
gal 1. تنگه؛ 2. محل برخورد دو کوه؛ 3. محل اتصال دو ران.
-
گَل
لهجه و گویش تهرانی
روی:گل دیفال، گل درخت، گل میخ
-
گَل
لهجه و گویش تهرانی
گلو،گردن
-
گُل
لهجه و گویش تهرانی
نقش
-
گُل
لهجه و گویش تهرانی
جرم سوخته سر فتیله
-
گُل
لهجه و گویش تهرانی
قسمت خوب میوه و غیره