کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلنگاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گل
لغتنامه دهخدا
گل . [ گ ُ ] (اِخ )دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد، واقع در 40هزارگزی خاور مهاباد و هزارگزی باختر راه شوسه ٔ بوکان به میاندوآب . هوای آن معتدل و دارای 268 تن سکنه است . آب آن از سیمین رود و محصول آن غلات ، حبوبات ، توتون و چغندر اس...
-
گل
لغتنامه دهخدا
گل . [ گ ُ ] (انگلیسی ، اِ) دروازه ٔ فوتبال .- گل زدن ؛ توپ را وارد دروازه ٔ حریف کردن . گل کردن .- گل شدن ؛ وارد شدن توپ به دروازه ٔ حریف .- گل کردن ؛ توپ را وارد دروازه ٔ حریف کردن . گل زدن .
-
گل
لغتنامه دهخدا
گل . [ گ ُ ](اِ) در اوراق مانوی (به پارتی ) ور (گل سرخ )، اوستا وردا ، ارمنی ورد ، پهلوی گول ، ورتا ، ورد ، معرب «وَرد»، قیاس کنید با ارمنی ، وردژس ، کردی ، گول (گل سرخ )، گول ، (خار) زازا ویل ، گیلکی گول ، به عربی ورد خوانند. (از حاشیه ٔ برهان قاطع ...
-
گل
واژگان مترادف و متضاد
۱. تراب، خاشاک، خاک، طین، غبرا ۲. جدا، زمین ۳. لای، لجن، وحل
-
گل
واژگان مترادف و متضاد
۱. زهر، ورد ۲. داغ ≠ خار
-
گل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gal گلو؛ گردن.
-
گل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gil] gel ۱. خاک مخلوط با آب.۲. خاک قبر.۳. [قدیمی] خاک.۴. [قدیمی، مجاز] ذات؛ سرشت.〈 گل سفید: نوعی سنگ آهک به رنگ سفید که گاهی بهواسطۀ وجود مواد خارجی به رنگ زرد یا سبز یا خاکستری است و هرگاه آن را در کوره حرارت بدهند و بعد بگذ...
-
گل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gul] gol ۱. (زیستشناسی) اندام تولیدمثل گیاهان نهاندانه که پس از مدتی بهجای آن میوه بهوجود میآید و شامل کاسبرگ، گلبرگ، پرچم، و مادگی است: گل سیب، گل بادام.۲. (زیستشناسی) هریک از گیاهان بوتهای یا درختچهای کوچک با قسمتی شبیه اندام ...
-
گل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: goal] (ورزش) gol ۱. وارد شدن توپ به دروازۀ حریف یا در حلقۀ بسکتبال.۲. دروازه.
-
گل
فرهنگ فارسی معین
(گُ) [ په . ] (اِ.) 1 - عضو تولید مثلی و تکثیر گیاهان که از برگ های تغییر شکل یافته به وجود آمده است . گل ممکن است سلول های هر دو جنس نر و ماده را شامل باشد و یا فقط ممکن است سلول های یک جنس (نر و یا ماده ) را دربرداشته باشد. اکثر گل ها دارای رنگ های...
-
گل
فرهنگ فارسی معین
باقالی (گُ) (ص .) دارای خال ها یا لکه های رنگی در یک زمینة مشخص .
-
گل
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ انگ . ] (اِ.) 1 - دروازه ، در بازی هایی مانند فوتبال ، جایی که باید توپ داخل آن شود تا امتیاز به دست بیاید. 2 - امتیازی که پس از عبور توپ از دروازه یا سبد یک تیم به تیم مقابل تعلق گیرد.
-
گل
فرهنگ فارسی معین
(گِ) [ په . ] (اِ.) خاک آمیخته با آب . ؛ در جایی را ~گرفتن کنایه از: جایی را یک باره تعطیل کردن .
-
گل
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (اِ.) (عا.) گردن ، گلو.
-
گل
دیکشنری فارسی به عربی
زهرة , طين , عرين