کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلسیما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گلسیما
فرهنگ نامها
(تلفظ: gol simā) (= گلرخ) ، ← گلرخ .
-
واژههای مشابه
-
سیما
فرهنگ نامها
(تلفظ: simā) (عربی) چهره ، صورت ؛ (در قدیم) نشان و حالتی در صورت انسان که مبین حالات درونی باشد.
-
سیما
واژگان مترادف و متضاد
۱. چهر، چهره، رخ، رخسار، رو، روی، صورت، عارض، عذار، قیافه ۲. علامت، نشان، هیئت
-
سیما
فرهنگ واژههای سره
چهره، رخسار
-
سیما
فرهنگ فارسی معین
(اِ) 1 - چهره ، قیافه . 2 - علامت ، هیئت .
-
سیما
لغتنامه دهخدا
سیما. (ع اِ)نشان و علامتی که شناخته شود بدان خیر و شر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نشان . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60). نشان . علامت . (منتهی الارب ) : اگر تو راست میگویی که فعل مرد و زن باشدچرا شکل تو در صورت نه سیمای پدر دارد. ناصرخسرو.آسی...
-
سیما
لغتنامه دهخدا
سیما. [ سی ی َ ] (ع ق مرکب ) خاصه و خاص . (غیاث ) (آنندراج ). لاسیَّما. مخصوصاً. علی الخصوص . بویژه .
-
سیما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سیماء] simā ۱. روی؛ چهره؛ صورت.۲. [قدیمی] ناصیه؛ پیشانی.۳. [قدیمی] علامت؛ هیئت.
-
سیما
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [قدیمی] siyyamā = لاسیما
-
سیما
دیکشنری فارسی به عربی
حاجب , سمت , ظهور , هواء , هيئة
-
سیما
واژهنامه آزاد
به معنی چهره، صورت
-
پاکسیما
فرهنگ نامها
(تلفظ: pāk simā) (فارسی ـ عربی) دارای چهره ی پاک و نورانی.
-
پریسیما
فرهنگ نامها
(تلفظ: pari simā) (فارسی ـ عربی) (= پری چهر) ، ← پری چهر.
-
فاطمهسیما
فرهنگ نامها
(تلفظ: fāteme simā) (عربی) از اسامی مرکب دختران ، ← فاطمه و سیما .