کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلسوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گلسوری
فرهنگ نامها
(تلفظ: gol suri) همان گل سرخ ، گل آتشی از اسفرمها .
-
واژههای مشابه
-
گل سوری
لغتنامه دهخدا
گل سوری . [ گ ُ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همان گل سرخ است . (آنندراج ). گل آتشی از اسفرمهاست . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) : روزی تو به جنگ شوی روی تیغ توباغی کند پر از گل سوری و ارغوان . فرخی .تاجی از ورد بافته با گل سوری بیاراسته برسر نهاد. (تاریخ بی...
-
گل سوری
فرهنگ فارسی معین
( ~ ) (اِمر.) گل سرخ .
-
سوری
فرهنگ نامها
(تلفظ: suri) (در قدیم) (در گیاهی) گل سرخ ؛ (به مجاز) سرخ رنگ .
-
سوری
واژگان مترادف و متضاد
۱. گلسرخ، گلمحمدی ۲. منسوب به سور ۳. بزمی، بزمرو، سورچران، مدعو به عروسی ۴. اهل سوریه
-
سوری
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِ.)گل سرخ ، گل محمدی . 2 - شراب سرخ .
-
سوری
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) نک سورچران .
-
سوری
لغتنامه دهخدا
سوری . (اِ) نوعی از ریاحین سرخ است . (برهان ). ورد. نوعی از گل سرخ و بسیار خوشبو که آنرا گل محمدی نیز گویند. (ناظم الاطباء). نام گلی است سرخ رنگ و هر گل و لاله که سرخ باشد سوری گویند. (غیاث اللغات ). گل سرخ چون لاله و مانند آن . (فرهنگ رشیدی ) : باغب...
-
سوری
لغتنامه دهخدا
سوری . (اِخ ) ابن معتز که درزمان مسعود غزنوی حاکم نیشابور بود و مشهد امام رضا(ع ) را بنا کرده است . (از تاریخ گزیده ص 207). رجوع به تاریخ بیهقی ص 169، 178 و سبک شناسی ج 2 ص 345 شود.
-
سوری
لغتنامه دهخدا
سوری . (اِخ ) سیف الدین سوری برادر ملک قطب الدین و سلطان علاءالدین غوری از سلاطین غور است که جانشین برادر خود ملک فخرالدین شد. چون بهرام شاه غزنوی قطب الدین محمد را شربت مهلک نوشانید، و خبر مرگ وی به سیف الدین سوری رسید، لشکری عظیم فراهم آورده به کین...
-
سوری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سور) [عامیانه، مجاز] suri = سورچران
-
سوری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سوریَّة) [عربی: سوریّ] suri ۱. از مردم سوریه: ورزشکار سوری.۲. تهیهشده در سوریه.۳. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] = سریانی
-
سوری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] suri ۱. چیزی که به رنگ سرخ باشد؛ سرخرنگ: ◻︎ آمده نوروزماه با گل سوری به هم / بادۀ «سوری» بگیر، بر گل سوری بچم (منوچهری: ۷۰).۲. چهارشنبهسوری.۳. (زیستشناسی) گلسرخ: ◻︎ آمده نوروزماه با گل «سوری» به هم / بادۀ سوری بگیر، بر گل «سوری» بچم...
-
سوری
واژهنامه آزاد
سوری:soori تلفظش مثل قوری. در بندرعباس، به نوعی زنبور به رنگ زرد و بال قهوه ای می گویند که نیش دردناکی دارد و در تابستان بر روی شاخه درخت لانه می بندد که خانه ای است از جنس موم و رو به زمین و دارای شبکه هایی مثل لانه زنبور عسل.