کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گلین
لغتنامه دهخدا
گلین . [ گ َ ] (ترکی ، اِ) در ترکی بمعنی بیوک و عروس : گلین خانم . گلین باجی . گلین آغا.
-
گلین
لغتنامه دهخدا
گلین . [ گ َ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جنت رودبار بخش رامسر شهرستان شهسوار که در 46000گزی جنوب باختری رامسر واقع شده است . هوای آن سرد و سکنه اش 330 تن است . آب آنجا از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غلات ، سیب زمینی ، عسل و شغل اهالی زراعت و گ...
-
گلین
لغتنامه دهخدا
گلین . [ گ ِ ] (اِ) بافته ای است رنگارنگ ، پارسی نیست و همان صحیفه ٔ مانی است که نقوش گوناگون داشته . (آنندراج ).
-
گلین
لغتنامه دهخدا
گلین . [ گ ِ ] (اِخ ) نام دیهی است در حوالی ری که قلعه ٔ گلین داشته و منسوب بدانجا را گلینی میخوانده و کلین به کاف عربی همانا معرب آن باشد. و در قاموس گفته گلین بر وزن امین دیهی است از دیههای ری و از آنجا بوده است شیخ حافظ محمدبن یعقوب بن اسحاق کلینی...
-
گلین
لغتنامه دهخدا
گلین . [ گ ِ ] (ص نسبی ) منسوب به گل را گویند. (آنندراج ). از گل ساخته : بر سر هر خم بنهاد گلین تاجی افسر هر خم چون افسر دراجی .منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 165).بسی خاک بنشسته بر فرق اونهاده به سر بر گلین افسری . منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 116...
-
گلین
لغتنامه دهخدا
گلین . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ژاوه رود بخش حومه ٔ شهرستان سنندج واقع در 32000گزی جنوب باختری سنندج و 3000گزی خانقاه . هوای آن سرد و دارای 1300 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و...
-
گلین
لغتنامه دهخدا
گلین . [ گ ُ ] (اِخ ) نام چهار ده نزدیک بهم از دهستان کفرآذر بخش گیلان شهرستان شاه آباد. و چهار ده مذکور عبارتند از: سه باغ بابالاده ، نجار، چمن یااﷲیار و انجاورود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
گلین
لغتنامه دهخدا
گلین .[ گ ُ ] (ص نسبی ) منسوب به گل ، مانند: سیمین منسوب به سیم و مشکین منسوب به مشک . (آنندراج ) : با دوست به گرمابه درم خلوت بودوآن روی گلینش گل حمام آلود. سعدی .
-
گلین
فرهنگ نامها
(تلفظ: golin) (در قدیم) به رنگ گل سرخ ؛ (به مجاز) زیبا و شاداب؛ (در ترکی)/galin/ عروس .
-
گلین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] galin عروس.
-
گلین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به گِل) gelin = گِلی
-
گلین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به گُل) [قدیمی] golin = گُلی
-
گلین
فرهنگ فارسی معین
(گَ) [ تر. ] (اِ.) عروس .
-
گلین
فرهنگ فارسی معین
(گِ) (ص نسب .) ساخته شده از گل .