کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گلی
/geli/
معنی
۱. چیزی که از گِل ساخته شده باشد.
۲. گِلآلود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آل، گلفام، گلرنگ، گلگون
دیکشنری
blush, earthen, muddy, rose-colored, roseate, rosy, sloppy
-
جستوجوی دقیق
-
گلی
لغتنامه دهخدا
گلی . [ گ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج که در 42000گزی جنوب خاوری پاوه و 7000گزی باختر قلعه جوانرود واقع شده و دارای 49 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
گلی
لغتنامه دهخدا
گلی . [ گ ِ ] (ص نسبی ) گل آلود. گلناک . آلوده به گل . منسوب به گل و خاکی . || سفالی و ساخته شده از گل . (ناظم الاطباء).- امثال : عمر گلی است ، سخت بداخم . عظیم ترش رو.گلی برای کسی آب گرفتن ؛ در تداول عامه ، مقدمات زیان یا آسیب برای کسی فراهم ساخت...
-
گلی
لغتنامه دهخدا
گلی . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش نمین شهرستان اردبیل که در 22هزارگزی خاور اردبیل و 3هزارگزی راه شوسه ٔ اردبیل به آستارا واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 888 تن است . آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و...
-
گلی
لغتنامه دهخدا
گلی . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه که در 8هزارگزی جنوب باختری قره آغاج و 33هزارگزی جنوب خاوری راه شوسه ٔ مراغه به میانه واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 330 تن است . آب آنجا از چشمه سارها تأمین میشود. ...
-
گلی
لغتنامه دهخدا
گلی . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلخوران بخش مرکزی شهرستان اردبیل که در 9هزارگزی باختر اردبیل و 4هزارگزی راه شوسه ٔ اردبیل به تبریز واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 545 تن است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و شغل ا...
-
گلی
لغتنامه دهخدا
گلی . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گسبایر بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد که در 23هزارگزی شمال باختری بجنورد و 3هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ عمومی بجنورد به اینچه واقع شده است . هوای آن معتدل و سکنه اش 346 تن است . آب آنجا از قنات تأمین می شود. محصول آن غل...
-
گلی
لغتنامه دهخدا
گلی . [ گ ُ ] (ص نسبی ) رنگ سرخ . به گونه ٔ گل . (آنندراج ). به رنگ گل . || (اِ) نام قسمی یاقوت که آنرا وردی نیز نامند. (مؤلف ). || از نامهای دختران .
-
گلی
واژگان مترادف و متضاد
آل، گلفام، گلرنگ، گلگون
-
گلی
فرهنگ نامها
(تلفظ: goli) (گل + ی (پسوند نسبت)) ، منسوب به گل ؛ به رنگ سرخ ، به گونهی گل ، به رنگ گل ؛ نام نوعی یاقوت که آن را وردی نیز گویند ؛ (به مجاز) زیبا رو و لطیف .
-
گلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب گِل) [پهلوی: gilen] ‹گلین› geli ۱. چیزی که از گِل ساخته شده باشد.۲. گِلآلود.
-
گلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به گُل) goli ۱. به رنگ گُل سرخ.۲. (اسم، صفت نسبی) گُلفروش.
-
گلی
فرهنگ فارسی معین
(گُ) (اِ.) دارای رنگ قرمز روشن .
-
گلی
فرهنگ فارسی معین
(گِ) (ص .) 1 - آلوده یا آغشته به گِل ، گل آلود. 2 - ساخته شده از گل .
-
گلی
دیکشنری فارسی به عربی
طيني , موهل