کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلگشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گلگشت
/golgašt/
معنی
۱. گردش در گلزار.
۲. (اسم) جای گردش و تفرج در صحرا و گلزار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تفرج، تماشا، سیر، گشت
۲. باغ، گلزار، گلستان
دیکشنری
excursion, hike, jaunt, journey, tour, turn
-
جستوجوی دقیق
-
گلگشت
لغتنامه دهخدا
گلگشت . [ گ ُ گ َ ] (اِ مرکب ) سیر گل .(آنندراج ). سیر جاهای مرغوب . (غیاث ). جای خوش آیند ومطبوعی برای سیر و تفرج که مخصوصاً دارای گل سرخ و دیگر گلها و ریاحین بود. (ناظم الاطباء) : عرق کلک سبکسیر مرا پاک کنیدکه ز گلگشت سر کوی سخن می آید. صائب (از آن...
-
گلگشت
لغتنامه دهخدا
گلگشت . [ گ ُ گ َ ] (اِخ ) نام تفرجگاهی نزدیک شیراز که به آن گلگشت مصلا گویند. (از ناظم الاطباء) : بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت کنار آب رکناباد و گلگشت مصلی را.حافظ.
-
گلگشت
واژگان مترادف و متضاد
۱. تفرج، تماشا، سیر، گشت ۲. باغ، گلزار، گلستان
-
گلگشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] golgašt ۱. گردش در گلزار.۲. (اسم) جای گردش و تفرج در صحرا و گلزار.
-
گلگشت
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) (اِمر.) 1 - گردش در گلزار. 2 - جای تفریح و گردش در گلزار.
-
جستوجو در متن
-
گُل و گَشت
فرهنگ گنجواژه
گُلگَشت.
-
سبزهزار
واژگان مترادف و متضاد
۱. چمن، چمنزار ≠ خشکزار، کویر ۲. علفزار، مرغزار ۳. جولهزار ≠ خشکزار، کویر ۴. گلگشت، روضه
-
تفرج
واژگان مترادف و متضاد
پیکنیک، تفریح، تماشا، سیر، گردش، گشت، گلگشت، مشغولیت، گشتوگذار، سیروسیاحت، هواخوری
-
تفرج کردن
واژگان مترادف و متضاد
تفریح کردن، به تماشا رفتن، سیر کردن، به گردش رفتن، به گلگشت رفتن، گردش کردن، گشتن، سیروسیاحت کردن
-
تماشا
واژگان مترادف و متضاد
۱. نظاره، نظر، نگاه، نگرش ۲. تفرج، سیاحت، سیر، گردش، گشتوگذار، گلگشت
-
گل کوبی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) golkubi ۱. لگد کردن گُلها.۲. [قدیمی] سیر و گشت در اول بهار در میان گلزار؛ گلگشت.
-
پیمانه نوشیدن
لغتنامه دهخدا
پیمانه نوشیدن . [ پ َ / پ ِ ن َ / ن ِ نو دَ ] (مص مرکب ) پیمانه خوردن . پیمانه زدن . کنایه از شرابخواری است . (آنندراج ) : نمیدانم کجا پیمانه می نوشد که باز امشب کباب دل نمک سود است از گلگشت مهتابش .معزفطرت (از آنندراج ).
-
حقیقت
لغتنامه دهخدا
حقیقت . [ ح َ قی ق َ ] (اِخ ) سیدشاه بن سیدعرب شاه . از علما و شعرای متأخر هندوستان است .وفات او در اوائل مائه ٔ سیزدهم بمدرس بوده است . او راست : کتاب تحفةالعجم و کتاب خزینةالامثال و کتاب هشت گلگشت و غیره و بزبان اردو نیز او را دیوانی است .
-
داغ گرفتن
لغتنامه دهخدا
داغ گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) داغ پذیرفتن . اثر داغ برو پیدا آمدن : جایی که داغ گیرد دردش دوا پذیردالا که داغ سعدی کاول نظر نهادی . سعدی .دلم چو غنچه ز گلگشت باغ می گیردچو لاله دامنم از آب داغ می گیرد.سلیم (از آنندراج ).