کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلو تر کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سرمه به گلو کشیدن
لغتنامه دهخدا
سرمه به گلو کشیدن . [ س ُ م َ / م ِ ب ِ گ ُ / گ َک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از گنگ شدن ، چون سرمه بارد یابس است گویند که از کثرت خوردن آن آواز بند می شود. (آنندراج ) (غیاث ). رجوع به سرمه خوردن شود.
-
خوشه در گلو آوردن
لغتنامه دهخدا
خوشه در گلو آوردن . [ ش َ / ش ِ دَ گ َ وَ دَ ] (مص مرکب ) خوشه به گلو دواندن . (آنندراج ). کنایه از برآمدن و رسیدن خوشه ٔ غله باشد . (از برهان قاطع) (آنندراج ) : چو کشت عافیتم خوشه در گلو آوردچو خوشه بازبریدم گلوی کام و هوا.خاقانی (از آنندراج ).
-
ناشی از گلو
دیکشنری فارسی به عربی
صوة اجش
-
خنازیر (غدة زیر گلو)
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: honnâq طاری: --------- طامه ای: xonnâq طرقی: xanâzir کشه ای: ------- نطنزی: honnâq
-
حلق و گلو
فرهنگ گنجواژه
گلو، حنجره.
-
سل گلو اکه
واژهنامه آزاد
(تالشی عنبرانی) سرگین غلطان.
-
Balaenoptera physalus
نهنگ بزرگبالۀ کیسهگلو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از تیرۀ نهنگبزرگبالهایان و راستۀ آببازسانان با بالهای پشتی که شیب آن غالباً به سمت عقب است و بر روی دوسوم طول پشت بدنش قرار دارد؛ رنگ آن خاکستری تیره تا سیاه مایل به قهوهای با کنارههای سفید است
-
گلو درد به اغشاء کاذب
دیکشنری فارسی به عربی
دفتيريا
-
لوله خمیده یا شتر گلو
دیکشنری فارسی به عربی
سيفون
-
گلو درد،سینه درد،دل درد
لهجه و گویش تهرانی
نام بیماری ها
-
جستوجو در متن
-
گلوترکن
لغتنامه دهخدا
گلوترکن . [ گ ُ / گ َ ت َ ک ُ ] (نف مرکب ) گلوترکننده از آشامیدنی یا میوه . میوه ٔ تازه که گلو را تر کند. ترکننده ٔ گلو. تازه و خنک کننده ٔ گلو مانند میوه و... (یادداشت مؤلف ). رجوع به گلو تر کردن و گلوتر شود.
-
بانگ کردن
لغتنامه دهخدا
بانگ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آواز کردن . (ناظم الاطباء). فریاد کردن . بانگ برآوردن . صخب . اصلاق . اعجاج . عجیج . عج . صیحان . صیاح . صدید. صرخ . صراخ . هبیب . عزیف . زجل . قلقلة.کشکشة. سلق . (منتهی الارب ). هتف . (تاج المصادر بیهقی ). انتجاج . ...
-
استفراغ
لغتنامه دهخدا
استفراغ . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آغاز کردن کاری و سخنی را. || کشتن بچه ٔ نخستین شتر و گوسپند را. || توانائی خود در کاری بذل کردن . (منتهی الارب ). همه ٔ توانائی خویشتن کار بستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || فراغت خواستن . (غیاث ). || (اصطلاح طب ) خ...
-
مالیدن
لغتنامه دهخدا
مالیدن . [ دَ ] (مص ) لمس کردن و مس نمودن و دست یاافزار بر چیزی کشیدن و دلک کردن . (ناظم الاطباء). دست کشیدن روی چیزی . چیزی را در دست مکرر فشار دادن . مس کردن . لمس کردن . (فرهنگ فارسی معین ). در اوستا، مرزئیتی ، مرز (جاروب شده )، پهلوی ، مرزیشن (جم...
-
برافکندن
لغتنامه دهخدا
برافکندن . [ ب َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برانداختن . افکندن . دور کردن . (ناظم الاطباء) : خالد... نام پدر از خطبه برافکند. (تاریخ سیستان ).چو بر جنگ پیلانت باشد شتاب بهامون برافکن پراکنده آب . اسدی (گرشاسب نامه ). || قی کردن . استفراغ کردن : و کسی را ...