کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلو بریدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گلو بریدن
لغتنامه دهخدا
گلو بریدن . [ گ ُ / گ َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) گلو بازبریدن . قطع کردن و بریدن گلو. بسمل کردن . جدا کردن سر از بدن . سر بریدن . تعییق . ذبح : تذکیه ؛ گلو بریدن گوسپند و جز آن . (منتهی الارب ) : به نشکرده ببرید زن راگلوتفو بر چنان ناشکیبا تفو. ابوشکور.اب...
-
واژههای مشابه
-
گلو افشاردن
لغتنامه دهخدا
گلو افشاردن . [ گ ُ / گ َ اَ دَ ] (مص مرکب ) خفه کردن . فشردن گلو. کشتن بی ذبح .
-
گلو سرخ
لغتنامه دهخدا
گلو سرخ . [ گ ُ / گ َ س ُ ] (اِ مرکب ) مری و آن معده ٔ آدمی و شکمبه ٔ حیوان است چسبیده به حلقوم . (ولف ). غلقمه . (منتهی الارب ): فؤاد؛ آنچه به گلوسرخ آویخته باشد از گلو و شش و دل . (منتهی الارب ).
-
گلو گرفتن
لغتنامه دهخدا
گلو گرفتن . [ گ ُ / گ َگ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از آهنگ خفه کردن و کشتن . || کنایه از انتقام گرفتن : آنگاه بیابند داد هر کس مظلوم بگیرد گلوی ظلام . ناصرخسرو.بیگنهی تات کار پیش نیایدوآنگه کت تب گلو گرفت گنهکار. ناصرخسرو.ور حسد گیرد ترا در ره گلود...
-
گوش گلو
لغتنامه دهخدا
گوش گلو. [ گ َ ] (اِ مرکب ) جانوربحری است جهت مهره زدن به کار آید. (نزهةالقلوب ).
-
فراخ گلو
لغتنامه دهخدا
فراخ گلو. [ ف َ گ َ ] (ص مرکب ) فراخ سر. فراخ دهانه . رجوع به فراخ دهانه شود.
-
دوزخ گلو
لغتنامه دهخدا
دوزخ گلو. [ زَ گ َ ] (ص مرکب ) شکم خواره . شکم باره . شکم پرست . پرخوار. پرخواره : در زمان پیش آمد آن دوزخ گلوحجتش آنکه خدا گفته کلوا. مولوی .رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
کاروانسرای گلو
لغتنامه دهخدا
کاروانسرای گلو. [ کارْ /رِ س َ ی ِ ؟ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه کرمان و سیرجان میان ده کریچ و خانه سرخ در 1089000 گزی تهران .
-
نای گلو
لغتنامه دهخدا
نای گلو. [ ی ِ گ َ / گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حلقوم . (ناظم الاطباء) (دهار) (ترجمان القرآن ). حنجره .(ترجمان القرآن ). حنجر حلق . قصبةالمری : اولین دام در ره آدم هست نای گلو و طبل شکم . سنائی .از تلخ گواری نواله م در نای گلو شکست ناله م .نظامی ...
-
ورم گلو
دیکشنری فارسی به عربی
نوبة قلبية
-
گلو شویی
دیکشنری فارسی به عربی
غرغرة
-
باد گلو
لهجه و گویش تهرانی
آروغ
-
ایرو گلو
فرهنگ گنجواژه
خور و شهوت.
-
گریه در گلو پیچیدن
لغتنامه دهخدا
گریه در گلو پیچیدن . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ دَ گ َ / گ ِ دَ ] (مص مرکب ) گریه در گلو گره شدن . گلوگیر شدن گریه . حالتی است که در شدت گریه بهم رسد واز آن نفس آدمی بند میگردد. (آنندراج ) : بیاد روی تو چون گریه در گلو پیچیدز هر بن مژه طوفان نور برخیزد. طالب ...