کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلوله ٔ گرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کمان گلوله
لغتنامه دهخدا
کمان گلوله . [ ک َ گ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) کمان گروهه . (برهان ذیل کمان گروهه ). رجوع به کمان گروهه شود.
-
گلوله خوردن
لغتنامه دهخدا
گلوله خوردن . [ گ ُ لو ل َ / ل ِ خوَرْ/ خُرْ دَ ] (مص مرکب ) برخورد کردن گلوله به کسی .
-
گلوله زدن
لغتنامه دهخدا
گلوله زدن . [ گ ُ لو ل َ / ل ِ زَدَ ] (مص مرکب ) انداختن گلوله . پرتاب کردن گلوله .
-
گلوله کردن
لغتنامه دهخدا
گلوله کردن . [ گ ُ لو ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مدور کردن . گرد کردن . بشکل گلوله درآوردن . || مجازاً خوردن غذایی و این را در حال تعریض گویند: بشین غذا را گلوله کن ، یعنی زهرمار کن .
-
گلوله رس
لغتنامه دهخدا
گلوله رس . [ گ ُ لو ل َ / ل ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) هدف گلوله . آخرین نقطه ای که گلوله بدانجا برسد. آنجا که گلوله بدان تواند رسید.
-
گلوله زن
لغتنامه دهخدا
گلوله زن . [ گ ُلو ل َ / ل ِ زَ ] (نف مرکب ) آنکه گلوله را اندازد.
-
گلوله باران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) golulebārān عمل ریختن گلولههای پیاپی توپ یا تفنگ بر مواضع دشمن.
-
گلوله کمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] golulekamān کمانی که با آن گلولۀ گلی میانداختند؛ کمانگروهه.
-
گلوله تفنگ
دیکشنری فارسی به عربی
رصاصة
-
زخم گلوله
دیکشنری فارسی به عربی
طلق ناري
-
گلوله زدن
دیکشنری فارسی به عربی
نبتة
-
گلولة نخ
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: gondela طاری: gulla طامه ای: gula طرقی: günduli / güla کشه ای: gulula نطنزی: gulla
-
گلوله توپ
دیکشنری فارسی به عربی
صدفة , قذيفة المدفع
-
گلوله کردن
دیکشنری فارسی به عربی
فکرة , کرة
-
گلوله نخ
دیکشنری فارسی به عربی
فکرة