کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلوسوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گلوسوز
/ga(e)lusuz/
معنی
۱. [مجاز] هرچیز بسیار شیرین.
۲. آنچه گلو را بسوزاند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گلوسوز
لغتنامه دهخدا
گلوسوز. [ گ ُ/ گ َ ] (نف مرکب ) سوزنده ٔ گلو. آنچه گلو را بسوزاند. || بغایت شیرین و خوش آینده ، چه هر چیز که شیرین باشد گلو را میسوزاند. (آنندراج ). در چراغ هدایت به معنی خوشنما و خوش آینده و در بهار عجم بمعنی شیرین آورده چرا که چیزی که بغایت شیرین ب...
-
گلوسوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ga(e)lusuz ۱. [مجاز] هرچیز بسیار شیرین.۲. آنچه گلو را بسوزاند.
-
واژههای مشابه
-
حسن گلوسوز
لغتنامه دهخدا
حسن گلوسوز. [ ح ُ ن ِگ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به معنی حسن صبیح است ، چه گلوسوز کنایه از چیزی باشد که بسیار شیرین است و افراط شیرینی گلو را میسوزاند، پس معنی حسن گلوسوز، حسن شیرین میباشد، و شیرین مقابل نمکین است چون حسن سیاه را حسن ملیح و نمکین گ...
-
جستوجو در متن
-
شیرین
واژگان مترادف و متضاد
۱. شکرین، شهددار، گلوسوز ۲. دلکش، نغز ۳. نوشین ≠ تلخ
-
زلالی
لغتنامه دهخدا
زلالی . [ زُ ] (اِخ ) خوانساری ، شاعر ایرانی که در سال 1024 یا1031 هَ . ق . درگذشت . وی مثنوی گوی و قصیده سرای آغازقرن یازدهم هجری و معاصر شاه عباس اول است . مجموعه ٔمثنویهای او به نام «سبعه ٔ سیاره » شامل هفت مثنوی : آذر و سمندر، شعله ٔ دیدار، محمود...
-
خط عسلی
لغتنامه دهخدا
خط عسلی . [ خ َطْ طِ ع َ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از خط میگون . خط شهابی . خط الماسی . (آنندراج ) : لعل تو ز طبله شهد بر گوشه کشیدخط عسلی است گرد رخ گشته پدیدیا عکس شفق بدامن صبح فتادیا پرتو خورشید بخورشید تنید. نظیری نیشابوری (از آنندراج ...
-
بوسه
لغتنامه دهخدا
بوسه . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) مرکب از: بوس + ه (پسوند سازنده ٔ اسم ) قبله . ماچ . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). عملی که حاصل می گردد از انطباق لبها به روی صورت یا دست کسی از روی محبت و یا احترام . و یا انطباق لبها به روی یک چیز مقدس و محترمی مانند قرآن ...
-
میوه
لغتنامه دهخدا
میوه . [ می وَ / وِ ] (اِ) بار و ثمر و هر محصولی از نباتات که از عقب گل و شکوفه برآمده و حاوی تخم می باشد. (ناظم الاطباء). ثمرة. ثَمار. بار. بر. حاصل . قطف . با دادن و خوردن و چیدن صرف شود. (یادداشت مؤلف ). به کسر و فتح اول هر دو آمده . (غیاث ). صاح...
-
دکان
لغتنامه دهخدا
دکان . [ دُک ْ کا / دُ ](از ع ، اِ) دوکان . (منتهی الارب ) (دهار). مرادف حانوت . (از آنندراج ). حانوت ، و آن معرب از فارسی است . (از اقرب الموارد). واحد دکاکین ، و آن معرب از فارسی است . (از صحاح جوهری ). صاحب تاج العروس (ذیل ماده ٔ دکک و دکن ) در مو...
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح ُ ] (ع اِمص ) نیکوئی . (ترجمان عادل ). نیکوی . نیکی . بهجت . خوبی . جمال . بَهاء. خوبرویی . زیبائی . اورنگ . افژنگ . غبطت . ملاحت . رونق . (ناظم الاطباء). فروغ . نزاکت . لطافت . خوشی . (ناظم الاطباء). درستی . صحت . استواری . نقیض قبح . ج ، ...