کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلوبنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گلوبنده
/ga(e)lubande/
معنی
پرخور؛ شکمپرست؛ بسیارخوار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گلوبنده
لغتنامه دهخدا
گلوبنده . [ گ ُ / گ َ ب َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) تابع حلق وشکم و مرد بسیارخوار. (انجمن آرا). شکمباره . شکم خواره . آنکه بنده ٔ شکم خود باشد. طبل خواره : ممانید بر کهتران کار خوارگلوبندگان رابگیرید بار. اسدی .هر بنده ای که او را بخرند و بفروشند آزادتر از...
-
گلوبنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] ga(e)lubande پرخور؛ شکمپرست؛ بسیارخوار.
-
جستوجو در متن
-
بیش خوار
لغتنامه دهخدا
بیش خوار. [ خوا/خا ] (نف مرکب )اکول . گلوبنده . پرخوار. مقابل اندک خور : من از تو بهمت توانگرترم که تو بیش خواری من اندک خورم .نظامی .
-
گلوبندگی
لغتنامه دهخدا
گلوبندگی . [ گ ُ / گ َ ب َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) شکم خوارگی . شهوت طعام : ز ده گونه ریچال و ده گونه باگلوبندگی هر یکی را سزا. ابوشکور.رجوع به گلوبنده شود.
-
ماکول
لغتنامه دهخدا
ماکول . (ص ) گلوبنده و مردی قوی اندام و کارکن باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 316). به معنی شکم خواره و پرخور هم آمده است . (برهان ) (از ناظم الاطباء) : قلیه کردم زود و آوردمش پیش تا بخوردند آن دو ماکول نهنگ .علی قرط (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 316).|| ...
-
پرخوار
لغتنامه دهخدا
پرخوار. [ پ ُ خوا / خا ] (نف مرکب ) پرخواره . پرخور. بسیارخوار. اَکال . شکم خواره . شکم پرست . اَکول . شِکمُو. شکم گنده . گران خوار. شکم بنده . رَزد. رَس ْ. عبدالبطن . گلوبنده . شکم پرور. طبلخوار. مقابل کم خوار : سیه کاسه و دون و پرخوار بودشتروار دائ...
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رَ ] (اِ) درخت انگور. (ناظم الاطباء). ظاهراً صورتی است از رز. || ریسمان و طناب . (ناظم الاطباء) (برهان ). رسن . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ). در ضرورت شعری مخفف رسن (تناب ) استعمال میشود. (فرهنگ نظام ) : بگرد دانا گرد و رک...
-
رس
لغتنامه دهخدا
رس . [ رُ ] (ص ) اکول و پرخور. (ناظم الاطباء) (برهان ). اکال . (انجمن آرا) (آنندراج ). حریص در خوردن . (فرهنگ خطی ). پرخور. (فرهنگ نظام ). اکول . گلوبنده بود یعنی رس . (از لغت فرس اسدی ) : خواجه یکی غلامک رس داردکز ناگوارد خانه چو تس دارد. منجیک .راد...
-
علی قرط اندکانی
لغتنامه دهخدا
علی قرط اندکانی . [ ع َ ی ِ ق َ طِ اَ دُ ] (اِخ ) یکی از شعرای قرن چهارم و پنجم هَ . ق . است و ابیات ذیل از وی در لغت فرس اسدی (چ عباس اقبال ) به عنوان شاهد آمده است :ذیل لغت «پالیک » بمعنی پای افزار:از خز و پالیک آنجای رسیدم که همی موزه ٔ چینی میخوا...
-
خواجگی
لغتنامه دهخدا
خواجگی . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ] (حامص ) سیادت . آقائی . مولائی .شیخوخت . شیخوخیت . (یادداشت بخط مؤلف ) : قانع بنشین و هرچه داری بپسندخواجگی و بندگی بهم نتوان کرد. عنصری .خواجگی سخت بزرگ بودی در روزگار اکنون خواجگی طرد شده است و این ترتیب گذاشته است ...