کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گله وند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گله وند
لغتنامه دهخدا
گله وند. [ گ َ ل ِ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 21هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز، کنار راه مالرو فیروزآباد به گیودز پائین واقع شده است . هوای آن معتدل و دارای 172 تن سکنه است . آب آنجا از قنات و چاه تأمین میشود. ...
-
واژههای مشابه
-
گَلَّه
لهجه و گویش بختیاری
galla گلّه گوسفندان.
-
گله گله
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عامیانه] gal[l]egal[l]e رمهرمه؛ گروهگروه؛ دستهدسته.
-
گله گله
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹گلهبهگله› [عامیانه] golegole جایجای؛ اینجا و آنجا.
-
erratic depression wear
رفتگی گُلهبهگُله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار- تایر] رفتگی کاتورهای و نامنظم بر روی محیط تایر
-
گله به گله
فرهنگ فارسی معین
(گُ لِ. بِ. گُ لِ) (ق .) (عا.) جابه جا، همه جا.
-
گله به گله
لهجه و گویش تهرانی
همه جا
-
گِله گزاری،گِله گی ،()کردن
لهجه و گویش تهرانی
شکایت
-
گل گله
لغتنامه دهخدا
گل گله . [ گ ُ گ ُ ل َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 38هزارگزی جنوب خاور الیگودرز، کنار راه مالرو برج فهره به کاظم آباد. دارای 41 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
گله ٔ مرغان
لغتنامه دهخدا
گله ٔ مرغان . [ گ َ ل َ / ل ِ / گ َل ْ ل َ / ل ِ ی ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکنوع پرده ای است که هر نقشی که در آن است تصویر پرندگان است . گله بمعنی پرده است و هنگامی که دسته ای از مرغان در آسمان پرواز کنند از نظر شباهت آنان را به پرده ٔ فوق ک...
-
گله بردن
لغتنامه دهخدا
گله بردن . [ گ ِل َ / ل ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) شکایت کردن : گله از دست ستمکاره به سلطان گویندچون ستمکاره تو باشی گله پیش که بریم ؟ سعدی (صاحبیه ).بهیچ روی نشاید خلاف رای تو کردن کجا برم گله از دست پادشاه ولایت ؟سعدی (طیبات ).
-
گله ترشی
لغتنامه دهخدا
گله ترشی . [ گ ِل ْ ل َ / ل ِ ت ُ ] (اِ مرکب ) انگوری که در آب غوره نگاه دارند غیر فصل را. ترشی انگوری خاص که حب آن نسبتاً بزرگ و مایل به گردی است . ترشی که از انگور دانه دار مدور سفید یا سرخ کنند. ترشی که ازگله ٔ انگور در سرکه افکنده کنند. (یادداشت ...
-
گله گزاردن
لغتنامه دهخدا
گله گزاردن . [ گ ِ ل َ / ل ِ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) گله کردن . شکایت کردن . اظهار ناراحتی کردن از کسی یا چیزی .
-
گله گفتن
لغتنامه دهخدا
گله گفتن . [ گ ِ ل َ / ل ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) شکایت کردن . تظلم : گله از دست ستمکاره به سلطان گویندچون ستمکاره تو باشی گله پیش که بریم ؟ سعدی (صاحبیه ).|| در تداول امروز، گله باشکایت تفاوت گونه ای دارد، بدین معنی که گله ، شکایت نرم و ملایم بود از د...