کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گله اوکان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گله نر
لغتنامه دهخدا
گله نر. [ گ ُ ل َ / ل ِ ن َ ] (اِخ )ده کوچکی است از دهستان موگوئی بخش آخوره ٔ شهرستان فریدن که در 49هزارگزی باختر آخوره واقع شده و دارای 19 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
گله واری
لغتنامه دهخدا
گله واری . [ گ َ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه تل بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز که در 17هزارگزی شمال باختری باغ ملک و 6هزارگزی باختر اتومبیل رو هفتگل به ایذه واقع شده است . هوای آن معتدل و دارای 80 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین می...
-
گله وند
لغتنامه دهخدا
گله وند. [ گ َ ل ِ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در 21هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز، کنار راه مالرو فیروزآباد به گیودز پائین واقع شده است . هوای آن معتدل و دارای 172 تن سکنه است . آب آنجا از قنات و چاه تأمین میشود. ...
-
گله ویس
لغتنامه دهخدا
گله ویس . [ گ َ ل َ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد که در 30هزارگزی شمال باختری نورآباد و 4هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه واقع شده است . هوای آن سرد و دارای 66تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. ...
-
گویی گله
لغتنامه دهخدا
گویی گله . [ گ َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از توابع لنکان تنکابن از نواحی ساحلی بحر خزر. (از مازندران و استراباد رابینو بخش انگلیسی ص 106).
-
drove 2
گلۀ کوچان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم دامی] گلۀ درحالکوچ
-
breeding stock
گلۀ مادر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم دامی] دامهایی که در مزرعه برای تولید مثل و بهبود ویژگیهای کمّی و کیفی نگهداری میشوند
-
یاره گله
لغتنامه دهخدا
یاره گله . [ رِ گ ُ ل ِ] (اِخ ) دهی است از بخش کلیائی شهرستان کرمانشاهان ،با 335 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
گله آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفتمفعولی) gele'āmiz آمیختهبهگله و شکایت.
-
گله بان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] gal[l]ebān شبان؛ چوپان؛ نگهبان گله.
-
گله چران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) gal[l]eča(e)rān چرانندۀ گله؛ کسی که گله را به چرا ببرد؛ شبان؛ چوپان.
-
گله دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) gal[l]edār صاحبگله؛ کسی که گلۀ گوسفند دارد.
-
گله گزار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گلهگزارنده› gelegozār آنکه از کسی یا چیزی گله کند.
-
گله مند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] gelemand آنکه از کسی شکایتی دارد؛ شکوهکننده.
-
hat trick
سهگُله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] در فوتبال، به ثمر رسیدن سه گل یا بیشتر از یک بازیکن در یک بازی