کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلشن و کاشانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
گلشن و کاشانه
فرهنگ گنجواژه
باغ و محل زندگی.
-
واژههای مشابه
-
عین گلشن
لغتنامه دهخدا
عین گلشن . [ ع َ ن ِ گ ُش َ ] (اِخ ) نام چشمه ای است نزدیک طوس . (آنندراج ).
-
گلشن قدس
لغتنامه دهخدا
گلشن قدس . [ گ ُ ش َ ن ِ ق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از عالم جبروت است . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) : طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق که در این دامگه حادثه چون افتادم .حافظ.
-
گلشن آرای
لغتنامه دهخدا
گلشن آرای . [ گ ُ ش َ ] (نف مرکب ) باغبان . (آنندراج ). || سخت سرخ . حنایی روشن . سرخ همچون گل گلستان : چو بشنید پرویز برپای خاست یکی جام می گلشن آرای خواست که بود اندر آن جام یک من نبیدبه یک دم می روشن اندرکشید.فردوسی .
-
گلشن طراز
لغتنامه دهخدا
گلشن طراز. [ گ ُ ش َ طَ ] (نف مرکب ) باغبان . (آنندراج ). گلشن آرای : زهی گلشن طراز بزم نیرنگ چو بوی گل نهان در پرده ٔ رنگ .بیدل (از آنندراج ).
-
گلشن آرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گلشنآرای› [قدیمی] golšan[']ārā آرایندۀ گلشن؛ باغبان.
-
گلشن طراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. معرب] [قدیمی] golšantarāz گلشنآرا؛ باغبان.
-
گلشن فروز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گلشنافروز› golšanforuz روشنکنندۀ گلشن.
-
سبز گلشن
لغتنامه دهخدا
سبز گلشن . [ س َ گ ُ ش َ ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
-
باغ گلشن
لغتنامه دهخدا
باغ گلشن . [ غ ِ گ ُ ش َ ] (اِخ )باغی بوده است در تهران که در سال 1281 هَ . ق . در محل میدان توپخانه ٔ قدیم در داخل ارگ تهران با استخرآبی تعبیه شد. (از اطلاعات ماهانه شماره ٔ 69 ص 26).
-
جستوجو در متن
-
امینای یزدی
لغتنامه دهخدا
امینای یزدی . [ اَ نا ی ِ ی َ ] (اِخ ) مشهور به دقاق یا دقائق . از شاعران قرن یازدهم هجری و در فن قطعه و تاریخ و لغز و معما و صنایع شعری استاد بود. از اوست :از پستی دیوار در کاشانه بر گوشه نشین متاز ای فرزانه از تیر دعای او حذر کن زنهارپرزور بود کمان...
-
سراج
لغتنامه دهخدا
سراج . [ س ِ ] (اِخ ) اورنگ آبادی . سیدسراج الدین از روشن سوادان اورنگ آباد دکن است و در چراغ افروزی کاشانه ٔ نظم فارسی دارد و از ماهران فن از ابتدای شباب دل به درویشی نهاد و دست به بیعت خاندان والاشان چشت دارد. و در سنه ٔ سبع و سبعین و ماءة و الف (1...
-
گلزار
لغتنامه دهخدا
گلزار. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) (از: گل + زار = سار، پسوند مکان ). رجوع به دارمستتر شود. کردی گولزار . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گلستان . (برهان ) (آنندراج ). گلشن . (صحاح الفرس ). لفظ زار در کلمه ٔ گلزار از عالم لاله زار و کشت زار برای کثرت و ظرفیت...