کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلشن فروز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
باغ گلشن
لغتنامه دهخدا
باغ گلشن . [ غ ِ گ ُ ش َ ] (اِخ ) نام آبادی است در فارس . فرسنگی میانه ٔ شمال و مشرق جهرم است . (از فارسنامه ٔ ناصری ص 190).
-
باغ گلشن
لغتنامه دهخدا
باغ گلشن . [ غ ِ گ ُ ش َ ] (اِخ )باغی بوده است در تهران که در سال 1281 هَ . ق . در محل میدان توپخانه ٔ قدیم در داخل ارگ تهران با استخرآبی تعبیه شد. (از اطلاعات ماهانه شماره ٔ 69 ص 26).
-
لاله و گلشن
فرهنگ گنجواژه
گلزار.
-
گُل و گُلشن
فرهنگ گنجواژه
گلزار.
-
گلشن و کاشانه
فرهنگ گنجواژه
باغ و محل زندگی.
-
گلشن و گلزار
فرهنگ گنجواژه
بوستان.
-
خار و گلشن
فرهنگ گنجواژه
زشت و زیبا.
-
جستوجو در متن
-
فروز
لغتنامه دهخدا
فروز. [ ف ُ ] (اِ) تابش و روشنی و فروغ آفتاب و غیره . (برهان ) : زمان خواست زو نامور هفت روزبرفت آنکه بودش ز دانش فروز. فردوسی .- پرفروز ؛ پرتابش . بسیار روشن : عالم از سر زنده گشت و پرفروزای عجب آنروز روز،امروز روز. مولوی . || (نف ) مخفف فروزنده . ت...
-
هنگامه
لغتنامه دهخدا
هنگامه . [ هََ م َ / م ِ ] (اِ) مجمع و جمعیت مردم و معرکه ٔ بازیگران و قصه خوانان و خواص گویان و امثال آن باشد. (برهان ) : چند گردی بسان بی ادبان گرد هنگامه های بوالعجبان ؟سنائی .در این چارسو هیچ هنگامه نیست که کیسه برمرد خودکامه نیست . نظامی .نهادم ...
-
مجمر
لغتنامه دهخدا
مجمر. [ م ِ م َ ] (ع اِ) آتشدان و تفکده و منقل و ظرفی که در آن زغال افروخته گذارند. (ناظم الاطباء). آنچه در آن زگال افروزند. (غیاث ) (آنندراج ) : برافروختم آتش زردهشت که با مجمر آورده بد از بهشت . دقیقی .یکی مجمر آتش بیاورد بازبگفت از بهشت آوریدم فرا...
-
ذوالقدر
لغتنامه دهخدا
ذوالقدر. [ ] (اِخ ) (علاءالدوله ) «گفتار در بیان جشن فرمودن شاه گیتی فروز در روز نوروز و توجه نمودن جهة دفع شر علاءالدوله ذوالقدر به مساعدت بخت فیروز».... پادشاه آفاق [ شاه اسماعیل ] ازیورت قشلاق بیرون خرامیده در مرغزاری که عذوبت آبش خاصیت چشمه ٔ تسن...
-
نور
لغتنامه دهخدا
نور. (ع اِ) روشنائی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 102) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). روشنی هرچه باشد، یا شعاع روشنی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ضیاء. سنا. ضوء. شید. فروغ . (یادداشت مؤلف ). کیفیتی که بوسیله ٔ حس بینائی درک میشود و به وساطت آن اشیا ...
-
دیدار
لغتنامه دهخدا
دیدار. (اِمص ) دید. دیدن . رؤیت کردن . ترجمه ٔ رؤیت . (برهان ). نگاه کردن . نگریستن . مشاهده . نظر : ز دیدار خیزدهمه آرزوی ز چشم است گویند ژردی گلوی . ابوشکور.وزان جایگه سوی شاه آمدندبدیدار فرخ کلاه آمدند. فردوسی .زمین را ببوسید در پیشگاه ز دیدار ا...