کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلشن فروز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
گلشن فروز
/golšanforuz/
معنی
روشنکنندۀ گلشن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
گلشن فروز
لغتنامه دهخدا
گلشن فروز. [ گ ُ ش َ ف ُ ] (نف مرکب ) فروزنده ٔ گلشن . روشن کننده ٔ گلشن . گل که بستان را روشنی دهد. || به مجاز به معنی معشوق و محبوب میباشد : ز ما گر شبی رفت روزی رسیدگلی رفت و گلشن فروزی رسید.نظامی .
-
گلشن فروز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گلشنافروز› golšanforuz روشنکنندۀ گلشن.
-
واژههای مشابه
-
عین گلشن
لغتنامه دهخدا
عین گلشن . [ ع َ ن ِ گ ُش َ ] (اِخ ) نام چشمه ای است نزدیک طوس . (آنندراج ).
-
گلشن دهلوی
لغتنامه دهخدا
گلشن دهلوی . [ گ ُش َ ن ِ دِ ل َ ] (اِخ ) اسمش سعداﷲ، ملقب به شاه گلشن بوده و ارادت خود را در خدمت مولانا شیخ عبدالاحد نواده ٔ شیخ احمد هنرمندی تربیت نموده . گویند با وجود تأثیر و تصرف در نفوس مشیخه قبول نمی نموده و در نهایت تجرد بسر میبرد، چنانکه ی...
-
گلشن قدس
لغتنامه دهخدا
گلشن قدس . [ گ ُ ش َ ن ِ ق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از عالم جبروت است . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) : طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق که در این دامگه حادثه چون افتادم .حافظ.
-
گلشن آباد
لغتنامه دهخدا
گلشن آباد. [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آزادوار بخش جغتای شهرستان سبزوار واقع در 22هزارگزی شمال باختری جغتای و 4هزارگزی شمال راه آهن . هوای آن معتدل و دارای 200 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات است . شغل اهالی زراعت و مالداری و راه...
-
گلشن آباد
لغتنامه دهخدا
گلشن آباد. [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه ٔ ارداک شهرستان مشهد واقع در 66هزارگزی شمال باختری مشهد و 3هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ مشهد به قوچان . هوای آن معتدل و دارای 41 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات است . شغل اهالی زر...
-
گلشن آباد
لغتنامه دهخدا
گلشن آباد. [ گ ُ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سهندآباد بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع در 29هزارگزی جنوب باختری بستان آباد و 26هزارگزی راه شوسه ٔ میانه به بستان آباد.هوای آن سرد و دارای 150 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات است . شغل اه...
-
گلشن آرای
لغتنامه دهخدا
گلشن آرای . [ گ ُ ش َ ] (نف مرکب ) باغبان . (آنندراج ). || سخت سرخ . حنایی روشن . سرخ همچون گل گلستان : چو بشنید پرویز برپای خاست یکی جام می گلشن آرای خواست که بود اندر آن جام یک من نبیدبه یک دم می روشن اندرکشید.فردوسی .
-
گلشن طراز
لغتنامه دهخدا
گلشن طراز. [ گ ُ ش َ طَ ] (نف مرکب ) باغبان . (آنندراج ). گلشن آرای : زهی گلشن طراز بزم نیرنگ چو بوی گل نهان در پرده ٔ رنگ .بیدل (از آنندراج ).
-
گلشن آرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گلشنآرای› [قدیمی] golšan[']ārā آرایندۀ گلشن؛ باغبان.
-
گلشن طراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. معرب] [قدیمی] golšantarāz گلشنآرا؛ باغبان.
-
سبز گلشن
لغتنامه دهخدا
سبز گلشن . [ س َ گ ُ ش َ ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
-
مرقع گلشن
لغتنامه دهخدا
مرقع گلشن . [ م ُ رَق ْ ق َ ع ِ گ ُ ش َ ] (اِخ ) مجموعه ای است عدیم النظیر از هنر ظریف نقاشی و خطاطی و جلوه گاهی خوش منظر و دلنواز و سرشار از ذوق و هنر هنروران که به خواست و دستور پادشاهی هنردوست از سلسله ٔ گورکانی هند، از جمله جهانگیر، با سرانگشت تو...