کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلشن آرا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
باغ گلشن
لغتنامه دهخدا
باغ گلشن . [ غ ِ گ ُ ش َ ] (اِخ )باغی بوده است در تهران که در سال 1281 هَ . ق . در محل میدان توپخانه ٔ قدیم در داخل ارگ تهران با استخرآبی تعبیه شد. (از اطلاعات ماهانه شماره ٔ 69 ص 26).
-
لاله و گلشن
فرهنگ گنجواژه
گلزار.
-
گُل و گُلشن
فرهنگ گنجواژه
گلزار.
-
گلشن و کاشانه
فرهنگ گنجواژه
باغ و محل زندگی.
-
گلشن و گلزار
فرهنگ گنجواژه
بوستان.
-
خار و گلشن
فرهنگ گنجواژه
زشت و زیبا.
-
جستوجو در متن
-
وشتن
لغتنامه دهخدا
وشتن . [ وَ ت َ ] (مص ) جستن . (آنندراج ). رقص کردن . (آنندراج ) (انجمن آرا). رقاصی کردن . (برهان ). رقصیدن . (برهان ). جست وخیز کردن . (ناظم الاطباء). و مخصوصاً آن قسم رقصی که مخصوص دراویش است . (ناظم الاطباء) : یارم ز در درآمد وشتن کنید وشتن این خا...
-
گوال
لغتنامه دهخدا
گوال . [ گ ُ ] (اِمص ) بالیدن و نمو کردن . (برهان ). بالیدگی و افزونی و نشوو نما. (رشیدی ). و رجوع به گوالیدن شود. || اندوختن . (لغت فرس ص 327). اندوختن و جمع نمودن . (برهان ). و رجوع به گوالیدن شود. || مالش ومالیدن ، اعم از آنکه چیزی را بر چیزی بمال...
-
برکه ٔ اردشیر
لغتنامه دهخدا
برکه ٔ اردشیر. [ ب ِ ک َ ی ِ اَ دَ ] (اِخ ) نام شهری است از ولایت فارس . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). شهری است که اردشیر بابکان آن را بنا کرده است . یکی از شهرهای ششگانه ٔ اردشیر بابکان : دگر شارسان برکه ٔ اردشیرپر از باغ و پر گلشن و آبگیر.فردوسی...
-
چشمه ٔ سوزن
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ سوزن . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) چشم سوزن را گویند. (انجمن آرا). کنایه از سوراخ سوزن است . (آنندراج ). سَم ُ الخِیاط : این جهان با دل تو تنگ تر است از دل مور و چشمه ٔ سوزن . فرخی .تا پیل چو یک فریشم پیله اندر نشود ...
-
نیو
لغتنامه دهخدا
نیو. [ نیوْ ] (ص ) مرد دلیر و مردانه . (لغت فرس اسدی ) (اوبهی ). بهادر. (برهان قاطع). گرد. دلاور. (جهانگیری ). شجاع . دلیر. پهلوان . (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج ). دلیر مبارز. (صحاح الفرس ) : ز پیش شهنشاه برخاست گیوابا لشکری گشن و مردان نیو. فر...
-
خان عالم
لغتنامه دهخدا
خان عالم . [ ن ِ ل َ ] (اِخ ) برخورداربیک . یکی از امراءو بزرگان هند است که در دوره ٔ شاه عباس اول بسفارت از طرف جهانگیرشاه ملک هند با اسباب و یراق و تجملات بزرگانه به ایران آمد و در وقت بازگشت شاه عباس نیز زینل بیک بیگدلی شاملوتو شمال باشی را متقابل...
-
کاسان
لغتنامه دهخدا
کاسان . (اِخ ) نام دهی باشد از نواحی سمرقند که بر شمال اخسیکت واقع است . (برهان ). شهری بزرگ در اول بلاد ترکستان ورای نهر سیحون و ورای شاش (چاچ ) و دارای قلعه ای استوار است و بر باب آن وادی اخسیکث است . (معجم البلدان ) (برهان قاطع چ معین ، حاشیه ٔ لغ...
-
ام
لغتنامه دهخدا
ام . [ اَ / ََم ْ ] (ضمیر) ََم . ضمیر متکلم است و مرکب استعمال کنند، همچون جامه ام و خامه ام ؛ یعنی جامه ٔ من و خامه ٔ من . (انجمن آرا) (آنندراج ) (هفت قلزم ). ضمیر شخصی متصل اضافی . در کلمه های مختوم به هاء غیرملفوظ همزه میماند و «ام » نویسند و گوین...
-
ناردان
لغتنامه دهخدا
ناردان . (اِ مرکب ) دانه ٔ انار ترش .(برهان قاطع). از: نار (انار) + دان (دانه ). (حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع). دانه ٔ انار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). حب الرمان . (مهذب الاسماء). اناردان . اناردانه . ناردانه . ناردانک : رخانش چو گلنا...