کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
گلدانفشرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
pot bound
گلدانفشرده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] وضعیت ریشههای گیاهی که به دلیل ماندن طولانی در گلدان متراکم میشود و مجموعۀ ریشهها و خاک شکل گلدان را به خود میگیرد
-
واژههای مشابه
-
گلدان
لغتنامه دهخدا
گلدان . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) ظرفی که گلها را دسته بسته در آن نهند، از عالم نرگسدان . (آنندراج ). ظرف سفالین یا چینی و جز آن که در آن گلهای زمینی یا معطر کارند یا گلهای زینتی و یا معطر از شاخ بریده نهند : خلط نسبت کند آمیزش بی نسبت راگل پریزاد شود شیشه ...
-
گلدان
لغتنامه دهخدا
گلدان . [ گ ُ ] (اِخ ) از جمله قرای معتبر خرم آباد است . رجوع به جغرافیای غرب ایران ص 77 و 299 شود.
-
گلدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) goldān ۱. ظرف سفالی یا پلاستیکی دهانگشاد که در آن بوتۀ گل را میکارند.۲. ظرفی فلزی، چینی، یا بلوری که در آن دستۀ گل میگذارند.
-
گلدان
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) 1 - ظرفی دهان گشاد برای کاشتن و عمل آوردن گل . 2 - چنین ظرفی با گل های داخل آن . 3 - ظرفی برای گذاشتن شاخه های گل در آن .
-
گلدان
دیکشنری فارسی به عربی
زهرية , وعاء
-
فشرده
واژگان مترادف و متضاد
۱. مجمل ۲. متراکم ۳. محکم
-
فشرده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار، مهندسی مواد و متالورژی] ← پِرِسی
-
فشرده
لغتنامه دهخدا
فشرده . [ ف َ / ف ِ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف ) فشارداده شده و افشرده شده . (ناظم الاطباء). افشرده . (فرهنگ فارسی معین ).
-
فشرده
دیکشنری فارسی به عربی
عثرة , ميثاق , هائل
-
آفتابه گلدان
لغتنامه دهخدا
آفتابه گلدان . [ ب َ / ب ِ گ ُ ] (اِ مرکب ) آفتابه و لگنی کوچک که گاه خفتن دارند میختن شب را یا بیماران و پیران را.
-
compact set, bicompact set
مجموعۀ فشرده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] مجموعهای در یک فضای توپولوژیکی که هر پوشش باز آن زیرپوشش متناهی دارد
-
compactification
فشردهساخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] برای یک فضای توپولوژیک، فضای توپولوژیک فشردهای که شامل آن فضا باشد
-
compressor
فشردهساز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی، علوم نظامی] قسمتی از موتور توربین گازی که فشار هوای جاری را افزایش میدهد